ترجمه صحبت های مصاحبه جیمز و بی تی اس🌿
#ترجمه_صحبتهای_مصاحبه_جیمز_و_بیتیاس🌿
دو سال شده، که رو در رو همدیگه رو ندیدم. از دیدنتون نمیتونم بیشتر از این خوشحال بشم. چیکارا میکنین؟ خوبین؟ همه خوب و سلامت هستیم؟
نامجون: میدونی، خیلی خوشحالیم که برگشتیم. خیلی خوبه. ولی...
جیمز: جای خوشحالی داره.
نامجون: ولی جیمز چه خبر از تو؟ یکم با آرمیها شاخ به شاخ شدی. حالت خوبه؟ این مشکلی نداره، جیمز؟
جین (به کرهای): خوبی؟
جیمز: میدونین چیه؟ همه میدونن، همه میدونن که داستان چی بود؟ خب ما، ما گفتیم و فکر کردیم که از دو تا شوخی استفاده کنیم ولی اصلاً شوخی به نظر نیومد. برای هیچ کس شوخی به نظر نیومد. ما فکر میکردیم که این عادیه که سخنرانی UN و اجرا رو با هم تلفیق کنیم و این شوخی رو بسازیم. ولی فکر میکنم درست همینجا اشتباه کردم. گفتیم که طرفدار هاتون دخترای ۱۵ ساله هستن که قطعاً این درست نیست چون من یه مرد ۴۳ ساله هستم و خودم رو یه طرفدار پروپا قرص و بزرگ بیتیاس روی زمین میدونم. ولی آره، این، راستش من هیچوقت تو اون سمت از آرمی نبودم و واو. اولین بار وقتی فهمیدم که رجی بهم پیام داد. یادته رج؟
رج: آره، آره. این طوری بود که "هی، حالت خوبه؟"
جیمز: و من اینجوری بودم که، "خب، یکی بهم گفت که آرزو کنم امروز بمیرم" که خیلی حس بد و عجیبی داشت. حس عجیبی داشت چون نمیدونستم چی باید جواب بدم و اینکه این شوخی چقدر تاثیر بد و مضری رو روحیه شما و آرمی داشته. ما هیچوقت نمیخوایم انتظارات یک شخص رو از بین ببریم چون.. من، شما میدونین. ما قطعاً عاشقتونیم و منظورم از عشق، عشقیه که کل آرمی بهتون میدن. واقعاً میگم که این کار رو میکنیم.
نامجون: این چیزیه که آرمی بهمون میدن، درسته؟
جیمز: دقیقاً. من تصور میکنم که آرمی بیتیاس.. منظورم اینه من بهترین چهرشون رو دیدم. اونا بهترین افراد برای اتفاقات عالی و خوب هستن. اونا به کلی خیریه کمک کردن و حمایتشون میکنن و اونا محشرن. من میدونم که انجام دادن هر چیزی نتایجی داره ولی میخوام بدونین که واقعاً ناراحت شدم و از کاری که کردم لذت نبردم و امیدوارم اونا بدونن که هرگز این اتفاق دوباره نمیوفته.
نامجون: جیمز مشکلی نیست. ما خیلی قدردان عذرخواهیت هستیم.
جیمز: اوه، جداً.
نامجون: آره، ما فقط میخواستیم جو رو عوض کنیم و داستان رو متوجه بشیم. حالا هوا خوبه.
جیمز: عاشقتونم. عاشقتونیم. قطعاً عاشقتونیم.
نامجون: مشکلی نیست، جیمز.
جیمز: خیلی خوشحالم. من هنوزم پاپا موچی هستم؟ هنوزم پاپا موچی هستم؟ بیبی موچی، من هنوزم پاپا موچی هستم؟
نامجون: جواب واضحه.
جیمین: پاپا موچی، من باورت دارم.
جیمز: آههههههه، گریم در اومد. خیلی راحت شدم. فکر میکردم بیبی موچیم رو از دست دادم.
دو سال شده، که رو در رو همدیگه رو ندیدم. از دیدنتون نمیتونم بیشتر از این خوشحال بشم. چیکارا میکنین؟ خوبین؟ همه خوب و سلامت هستیم؟
نامجون: میدونی، خیلی خوشحالیم که برگشتیم. خیلی خوبه. ولی...
جیمز: جای خوشحالی داره.
نامجون: ولی جیمز چه خبر از تو؟ یکم با آرمیها شاخ به شاخ شدی. حالت خوبه؟ این مشکلی نداره، جیمز؟
جین (به کرهای): خوبی؟
جیمز: میدونین چیه؟ همه میدونن، همه میدونن که داستان چی بود؟ خب ما، ما گفتیم و فکر کردیم که از دو تا شوخی استفاده کنیم ولی اصلاً شوخی به نظر نیومد. برای هیچ کس شوخی به نظر نیومد. ما فکر میکردیم که این عادیه که سخنرانی UN و اجرا رو با هم تلفیق کنیم و این شوخی رو بسازیم. ولی فکر میکنم درست همینجا اشتباه کردم. گفتیم که طرفدار هاتون دخترای ۱۵ ساله هستن که قطعاً این درست نیست چون من یه مرد ۴۳ ساله هستم و خودم رو یه طرفدار پروپا قرص و بزرگ بیتیاس روی زمین میدونم. ولی آره، این، راستش من هیچوقت تو اون سمت از آرمی نبودم و واو. اولین بار وقتی فهمیدم که رجی بهم پیام داد. یادته رج؟
رج: آره، آره. این طوری بود که "هی، حالت خوبه؟"
جیمز: و من اینجوری بودم که، "خب، یکی بهم گفت که آرزو کنم امروز بمیرم" که خیلی حس بد و عجیبی داشت. حس عجیبی داشت چون نمیدونستم چی باید جواب بدم و اینکه این شوخی چقدر تاثیر بد و مضری رو روحیه شما و آرمی داشته. ما هیچوقت نمیخوایم انتظارات یک شخص رو از بین ببریم چون.. من، شما میدونین. ما قطعاً عاشقتونیم و منظورم از عشق، عشقیه که کل آرمی بهتون میدن. واقعاً میگم که این کار رو میکنیم.
نامجون: این چیزیه که آرمی بهمون میدن، درسته؟
جیمز: دقیقاً. من تصور میکنم که آرمی بیتیاس.. منظورم اینه من بهترین چهرشون رو دیدم. اونا بهترین افراد برای اتفاقات عالی و خوب هستن. اونا به کلی خیریه کمک کردن و حمایتشون میکنن و اونا محشرن. من میدونم که انجام دادن هر چیزی نتایجی داره ولی میخوام بدونین که واقعاً ناراحت شدم و از کاری که کردم لذت نبردم و امیدوارم اونا بدونن که هرگز این اتفاق دوباره نمیوفته.
نامجون: جیمز مشکلی نیست. ما خیلی قدردان عذرخواهیت هستیم.
جیمز: اوه، جداً.
نامجون: آره، ما فقط میخواستیم جو رو عوض کنیم و داستان رو متوجه بشیم. حالا هوا خوبه.
جیمز: عاشقتونم. عاشقتونیم. قطعاً عاشقتونیم.
نامجون: مشکلی نیست، جیمز.
جیمز: خیلی خوشحالم. من هنوزم پاپا موچی هستم؟ هنوزم پاپا موچی هستم؟ بیبی موچی، من هنوزم پاپا موچی هستم؟
نامجون: جواب واضحه.
جیمین: پاپا موچی، من باورت دارم.
جیمز: آههههههه، گریم در اومد. خیلی راحت شدم. فکر میکردم بیبی موچیم رو از دست دادم.
۲.۶k
۰۴ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.