یهجام هست که شاعر

💌
یه‌جام هست که شاعر
دیگه خسته میشه و می‌بُره از محبوبش.
اونجا دعا میکنه براش و میگه:

شب همه‌شب دعا کنم تا که به روز من شوی
دل به ستمگری دهی کو بدهد ســزای تو ....

اما یکم میگذره و داغش سرد میشه، دلش دوباره به رحم میاد و این‌بار با حالت زار میگه:

ای که دل بردی ز دلدارِ من آزارش مکن
آن‌چه او در کار من کرده‌ست در کارش مکن

❤️❤️❤️

#وحشی_بافقی
دیدگاه ها (۰)

-+ اینجور کھ مـن فهمیدم نصفتونـآرزو دارین . . با یھ نفر برین...

باید کسی را پیدا کنم که برایش نامه بنویسم ، یکی که ربطی به م...

- اگر من بزرگ نمی شدم :بدربزرگ هنوز زنده بود موهایِ مادرم سف...

- دلتنگے مثلِ خفقانِ کھ اندازھ‌یِ قلبهرچہ قلب بزرگتر باشھ، د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط