عشق یا قتل پ ۱۳ ق ۵
پارت ۱۳ ق ۵ : بلند شد و رفت.....چه اتاقی بود....انگار خونه ی روستایی بود بلندم شدم و از پنجره ای ک شیشه نداشت بیرون رو نگاه کردم......یه ساحل و یه روستا......من کجا بودم؟.....خونه های گِلی و خِشتی.... با باز شدن در چوبی برگشتم میلدا یه ظرف غذا آورده بود و گذاشت روی یه فرش رو زمین رفتم و کنارش رو زمین نشستم
میلدا...ببخشید چیز زیادی نیست ولی خوب امیدوارم همینم در حدی باشه ک سیر بشی
نگاهی به ظرف کردم ...... اونقدر گشنم بود ک نفهمیدم چطوری دارم میخورمش
میلدا...خیلی گشنت بود نه؟....آخه یه هفتست اینجایی
با این حرف از حرکت ایستادم
+ چی گفتی؟
میلدا....منو پدرم یک هفته هست داریم ازت مراقبت میکنیم
+ یعنی چی؟....یعنی من یک هفته هست اینجا بیهوشم؟
میلدا...آره... نا امید شده بودیم ک زنده بمونی آخه زخم سرت خیلی عمیق بود .... ولی بهوش اومدی راستی اسمت چیه؟
+ اسمم.....ا/ت
میلدا...قشنگه منم میلدا
+ خوشبختم
همون پیر مرد در و باز کرد و پا به اتاق گذاشت
پیر مرد...میلدا آماده باش سیاه پوش ها دوباره اومدن
میلدا....باشه
بعدم رفت ..... تعجب کردم ..... سیاه پوش؟
+ منظورش از سیاه پوش چی بود؟
میلدا....نگاه کن ما تو این روستا قوانین داریم.....مثلا این سیاه پوش ها ماهی یک بار میان و مالیات میگیرن
میلدا...ببخشید چیز زیادی نیست ولی خوب امیدوارم همینم در حدی باشه ک سیر بشی
نگاهی به ظرف کردم ...... اونقدر گشنم بود ک نفهمیدم چطوری دارم میخورمش
میلدا...خیلی گشنت بود نه؟....آخه یه هفتست اینجایی
با این حرف از حرکت ایستادم
+ چی گفتی؟
میلدا....منو پدرم یک هفته هست داریم ازت مراقبت میکنیم
+ یعنی چی؟....یعنی من یک هفته هست اینجا بیهوشم؟
میلدا...آره... نا امید شده بودیم ک زنده بمونی آخه زخم سرت خیلی عمیق بود .... ولی بهوش اومدی راستی اسمت چیه؟
+ اسمم.....ا/ت
میلدا...قشنگه منم میلدا
+ خوشبختم
همون پیر مرد در و باز کرد و پا به اتاق گذاشت
پیر مرد...میلدا آماده باش سیاه پوش ها دوباره اومدن
میلدا....باشه
بعدم رفت ..... تعجب کردم ..... سیاه پوش؟
+ منظورش از سیاه پوش چی بود؟
میلدا....نگاه کن ما تو این روستا قوانین داریم.....مثلا این سیاه پوش ها ماهی یک بار میان و مالیات میگیرن
۳۴.۳k
۲۱ تیر ۱۴۰۰