𝙙𝙧𝙪𝙣𝙠 𝙬𝙞𝙩𝙝 𝙡𝙤𝙫𝙚
<<𝐝𝐫𝐮𝐧𝐤 𝐰𝐢𝐭𝐡 𝐥𝐨𝐯𝐞>>
𝐏𝐚𝐫𝐭 5
تهیونگ رو دیدم اومده بود دنبالم
ته: ات خوبی؟
ات: نه.. نه
ته ات رو براید استایل بغل میکنه میزاره تو ماشین و میبره بیمارستان تو کل راه ات میگه خوبم ولی ته گوش نمیکنه
خلاصه دکتر میگه بخاطر ترس حالش بد شده بهش سرم زدیم بیهوشه سرمشون تموم شده میتونید ببرید
ویو نویسنده من:)) 🥹
تهیونگ ات رو میبره عمارتش و چون دوست نداره تو اتاق دیگه ای بذارتش تا کسی اذیتش نکنه میذارتش اتاق خودش
ویو ات
چشمام کم کم باز کردم اینجا.. خونه من نیست نکنه کسی دزدیدتم؟ گوشیم نیستتتت(با صدای بلند)
ویو ته
داشتم پرونده هارو نگاه میکردم که صدای جیغ اومد سریع رفتم پیش ات کوچولو
ته: چیشدههه؟(نگران)
ات: تو.. تو منو اینجا آوردی به چه حقیی میگیرم میزنمتاا
ته: توعه کوچولو منو میزنی؟(پوزخند)
ات: من میرم.
ته: نوچ خودم میبرمت کوچولو
ات: هوف باشه
«ته بردتش عمارت جیمین»
ات که کلی به ته اصرار کرد نبرتش اینجا گوش نمیکرد
خداروشکر جیمین خونه نبود.
رفتم برای خودم نودل درست کردم و خوابیدم
ا/ت ویو:
با صدای آجوما از خواب بیدار شدم و چشم هام رو به هم مالیدم که درست تر ببینم
آجوما: دختره خوشگلم بیدارشو بیا پایین غذا بخور
ا/ت: اومدمم آجوما
آجوما: دخترم امروز دانشگاه نداری
ا/ت: نه ولی فردا میریم جنگلل:)))
«سانا زنگ زد»
بیب بیبب
ا/ت: سلامم ساناا چطوریی
سانا: عالیی میای امروز بریم بار؟
ا/ت: به چه علتیی؟ چیشده بازز
سانا: بیا دیگهه لطفا خیلی وقته نرفتیمم
ا/ت: باشه ولی نمیخورم چیزی خبب بایی
سانا: باشه خدافظ
خماریی
𝐏𝐚𝐫𝐭 5
تهیونگ رو دیدم اومده بود دنبالم
ته: ات خوبی؟
ات: نه.. نه
ته ات رو براید استایل بغل میکنه میزاره تو ماشین و میبره بیمارستان تو کل راه ات میگه خوبم ولی ته گوش نمیکنه
خلاصه دکتر میگه بخاطر ترس حالش بد شده بهش سرم زدیم بیهوشه سرمشون تموم شده میتونید ببرید
ویو نویسنده من:)) 🥹
تهیونگ ات رو میبره عمارتش و چون دوست نداره تو اتاق دیگه ای بذارتش تا کسی اذیتش نکنه میذارتش اتاق خودش
ویو ات
چشمام کم کم باز کردم اینجا.. خونه من نیست نکنه کسی دزدیدتم؟ گوشیم نیستتتت(با صدای بلند)
ویو ته
داشتم پرونده هارو نگاه میکردم که صدای جیغ اومد سریع رفتم پیش ات کوچولو
ته: چیشدههه؟(نگران)
ات: تو.. تو منو اینجا آوردی به چه حقیی میگیرم میزنمتاا
ته: توعه کوچولو منو میزنی؟(پوزخند)
ات: من میرم.
ته: نوچ خودم میبرمت کوچولو
ات: هوف باشه
«ته بردتش عمارت جیمین»
ات که کلی به ته اصرار کرد نبرتش اینجا گوش نمیکرد
خداروشکر جیمین خونه نبود.
رفتم برای خودم نودل درست کردم و خوابیدم
ا/ت ویو:
با صدای آجوما از خواب بیدار شدم و چشم هام رو به هم مالیدم که درست تر ببینم
آجوما: دختره خوشگلم بیدارشو بیا پایین غذا بخور
ا/ت: اومدمم آجوما
آجوما: دخترم امروز دانشگاه نداری
ا/ت: نه ولی فردا میریم جنگلل:)))
«سانا زنگ زد»
بیب بیبب
ا/ت: سلامم ساناا چطوریی
سانا: عالیی میای امروز بریم بار؟
ا/ت: به چه علتیی؟ چیشده بازز
سانا: بیا دیگهه لطفا خیلی وقته نرفتیمم
ا/ت: باشه ولی نمیخورم چیزی خبب بایی
سانا: باشه خدافظ
خماریی
۶.۵k
۰۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.