part: 91
پاشدم و به سمتشون رفتم اول کوک متوجه حضورم شد و اروم تو بغلش گرفتم و گفت
_هیی چرا انقد زود رفتی نموندی باهم صبحونه بخوریم
هانا: کار داشتم دیشبم بهت گفتما
کوک: ارع ولی حداقل منم بیدار میکردی
هانا: حالا که نکردم دیگه
روبه اون دختر کردمو گفتم
_بهبه میبینم صمیمی شدین
سونگی: اه بله سونبه نیم رئیس گفته که باید باهم ی همکاری داشته باشیم اینجوری قطعا بهم نزدیکتر میشیم(لبخند)
چیزی که توجهمو به خودش جلب کرد رنگ رژ لبش بود دقیقا عین همونی بود که پیدا کردم از اتاقه کوک ینی ممکن بود با این دختره بهم خیانت کنه
لبخندی از روی حرص زدم و نگاهی به کوک کردم و گفتم
_همکاری؟
کوک: ا ارع رئیس تازه بهمون گفت که باید توی البوم باهم همکاری داشته باشیم
نمیدونم هدف این رئیس ازین کارا چیه اخه همکاری کوک و این دختره دیگه ازکجا درومد
هانا:اها عالیه(خنده)
کوک خودشو به گوشم رسوند و باخنده اروم زمزمه کرد
_دخترم که حسودی نمیکنه دیگه نه
دخترم گفتنش میشه گف تقریبا اتیشمو خاموش کرده بود
هانا: حسودی چیه (اروم)
سونگی: خب من دیگه برم کوکی میبینمت
کوکی؟
تا این رفت زود برگشتم طرف کوک و با دست به جای خالیه اون دختره اشاره کردم و گفتم
_این بهت گفت کوکی یا من اشتباه شنیدم
کوک: ها نه ینی ارع چیزه نه اخخ عشقم ول کن اینو من که فقط کوکیه ینفرم اونم که دخترفسقلیمه
هانا: این یارو حق نداره بت بگه کوکی
کوک: باشه باشه چشم دفعه دیگه گفت اصن خودت دهنشو گِل بگیر خوبه
ی تای ابرومو بالا انداختم و گفتم
_اه اصن به من چه بزا هرکی هرچی میخواد صدات کنه به من چه
بعد اتمام حرفم بدون توجه به داد و بیدادای کوک سمت صحنه عکسبرداری رفتم
چ دلیلی داره این دختره بخواد به کوک بگه کوکی اونوقت منو سونبه نیم صدا میزنه ینی چی اخه داشتم نگران میشدم از کوکی گفتن این دختره و بیخیالیه کوک
*
عکسبرداری تموم شد و الان باید رای مراسم اماده میشدیم مراسمی که بعد از4سال دوباره قراره برگزار بشه و به بهترین ایدلای کیپاپ جایزه بدن امسال که بخاطر اون مشکل تارهای صوتیم نتونستم واسش اماده بشم و خودمو به بهترین ایدلا نزدیک کنم و تقریبا از دستش داده بودم ولی بقیه اعضا میتونستن فقط من بودم که از دستش داده بودم
لباسایی که استایلیستامون داده بودنو پوشیدیم و منتظر بودیم که میکاپ تموم شه و بتونیم بریم
من فقط موهام مونده بود و بقیه دختراهم چیزی نمونده بود که کارشون تموم شه
بلاخره تموم شد و سوار ماشین شدیم و به سمت سالن مراسم راه افتادیم
تو راه بقیه انقد استرس داشتن که ی کلمه هم حرف نمیزدن و منم این سکوتو دوست داشتم و قطعا بهم نمیزدمش
_هیی چرا انقد زود رفتی نموندی باهم صبحونه بخوریم
هانا: کار داشتم دیشبم بهت گفتما
کوک: ارع ولی حداقل منم بیدار میکردی
هانا: حالا که نکردم دیگه
روبه اون دختر کردمو گفتم
_بهبه میبینم صمیمی شدین
سونگی: اه بله سونبه نیم رئیس گفته که باید باهم ی همکاری داشته باشیم اینجوری قطعا بهم نزدیکتر میشیم(لبخند)
چیزی که توجهمو به خودش جلب کرد رنگ رژ لبش بود دقیقا عین همونی بود که پیدا کردم از اتاقه کوک ینی ممکن بود با این دختره بهم خیانت کنه
لبخندی از روی حرص زدم و نگاهی به کوک کردم و گفتم
_همکاری؟
کوک: ا ارع رئیس تازه بهمون گفت که باید توی البوم باهم همکاری داشته باشیم
نمیدونم هدف این رئیس ازین کارا چیه اخه همکاری کوک و این دختره دیگه ازکجا درومد
هانا:اها عالیه(خنده)
کوک خودشو به گوشم رسوند و باخنده اروم زمزمه کرد
_دخترم که حسودی نمیکنه دیگه نه
دخترم گفتنش میشه گف تقریبا اتیشمو خاموش کرده بود
هانا: حسودی چیه (اروم)
سونگی: خب من دیگه برم کوکی میبینمت
کوکی؟
تا این رفت زود برگشتم طرف کوک و با دست به جای خالیه اون دختره اشاره کردم و گفتم
_این بهت گفت کوکی یا من اشتباه شنیدم
کوک: ها نه ینی ارع چیزه نه اخخ عشقم ول کن اینو من که فقط کوکیه ینفرم اونم که دخترفسقلیمه
هانا: این یارو حق نداره بت بگه کوکی
کوک: باشه باشه چشم دفعه دیگه گفت اصن خودت دهنشو گِل بگیر خوبه
ی تای ابرومو بالا انداختم و گفتم
_اه اصن به من چه بزا هرکی هرچی میخواد صدات کنه به من چه
بعد اتمام حرفم بدون توجه به داد و بیدادای کوک سمت صحنه عکسبرداری رفتم
چ دلیلی داره این دختره بخواد به کوک بگه کوکی اونوقت منو سونبه نیم صدا میزنه ینی چی اخه داشتم نگران میشدم از کوکی گفتن این دختره و بیخیالیه کوک
*
عکسبرداری تموم شد و الان باید رای مراسم اماده میشدیم مراسمی که بعد از4سال دوباره قراره برگزار بشه و به بهترین ایدلای کیپاپ جایزه بدن امسال که بخاطر اون مشکل تارهای صوتیم نتونستم واسش اماده بشم و خودمو به بهترین ایدلا نزدیک کنم و تقریبا از دستش داده بودم ولی بقیه اعضا میتونستن فقط من بودم که از دستش داده بودم
لباسایی که استایلیستامون داده بودنو پوشیدیم و منتظر بودیم که میکاپ تموم شه و بتونیم بریم
من فقط موهام مونده بود و بقیه دختراهم چیزی نمونده بود که کارشون تموم شه
بلاخره تموم شد و سوار ماشین شدیم و به سمت سالن مراسم راه افتادیم
تو راه بقیه انقد استرس داشتن که ی کلمه هم حرف نمیزدن و منم این سکوتو دوست داشتم و قطعا بهم نمیزدمش
۶.۳k
۱۵ تیر ۱۴۰۳