ᴀᴛᴛʀᴀᴄᴛɪᴠᴇ ᴄʟᴀꜱꜱᴍᴀᴛᴇ p15
برگم رو دادم بهش اسممو خط زد اسم خودشو نوشت
معلم: خوب ات تکلیف رو بده
ات: چیزه ببخشید ولی من نتونستم بنویسمش
معلم: آها باشه لیا تو چی؟
لیا: من نوشتم
برگم یعنی چیز...برگش رو داد به معلم
کل زنگ رو به ته و جیهون نگاه کردم با نگاهاشون داشتن هم دیگرو جر میدادن
زنگ خورد همه یه نفس صداداری کشیدن
جیهون: بلاخره عذاب الهی تموم شد
ته: اینو من باید بگم
لیا: ات حالا هرکاری بگی میکنم
ات: عامممم... گوشت رو بیار
لیا: جونم...بگو
ات: با لگد بزن بین پاهای جکسون
لیا: جررر... باشه
از زبان نویسنده:
لیا رفت سمت جکسون بدبخت که بی خبر از دنیا به دیوار تکیه داده بود (دلم به حالش سوخت)
لیا: جکی
جکسون: چته؟
لیا با تموم زوری که داشت لگد بزرگوار رو زد
جکسون پهن زمین شد (دیگه پدر نمیشه😔)
ات: وات لیا این چه کاری بود؟؟
جیهون: دست خوش دادا 😂
لیا: ببخشید جکی جون
جکسون: خودم....ج...جرت...میدم...روانی(در حال زنده نگه داشتن خود)
ته: چرا من دردم گرفت
جیهون: چون گاو تشریف داری
ته و جیهون در حال فحش دادن به هم بودن که گوشی ته زنگ خورد ات گوشیش رو برداشت که به ته بده شمارش my love سیو شده بود ات وقتی اسمش رو دید حس عجیبی بهش دست داد
ات: ته گوشیت زنگ خورد
ته: آها بده
ات گوشی رو داد دستش
ته: عه سلام چخبرا که یادی از ما کردی
کریستال: مسخره بازی در نیار الان کجایی؟
ته: مدرسه
کریستال: آها بعدا بیا همون پارک همیشگی
ته: بخدا آدرسش رو یادم رفته و اینو که یادته من با تو هیچ رابطه ای نداریم
کریستال: چند بار بگم که اشتباه فکر میکنی
ته: به چپم من حال ندارم بیام
کریستال: حالا اینبار رو بیا دیگه اینقدر ناز نکن
ته: میگم حال ندارم با یکی دیگه قرار دارم
کریستال: عه میبینم زود با یکی دیگه جور شدی
ته: زر نزن.. باشه میام ولی رفیقم هم میاد
کریستال: اوکی بعدا میبینمت ددی
ته: میزنم صدا بز بدی آشغال
کریستال: باشه باشه دیگه اونجوری صدات نمیکنم
ته: گمشو
تهیونگ گوشی رو قطع کرد
لیا: وا چه خشن
ات: روحم اومد تو دهنم
ته: منم تا یه حدی عصاب دارم
جیهون: حداقل یه فحش میدادی
ته: بخدا خفه شی ممنون میشم
جیهون: برای همین هم شده ساکت نمیشه
ات: میشه اینقدر باهم جنگ نکنین سر ما بدبختا درد میکنه
لیا: حق
جیهون: چشم بیب
ات: میگیرم خفت میکنم
لیا ات رو گرفت تا باز دعوا به پا نکرده
*تموم شدن مدرسه*
ته با عجله رفت جوری که پشت سر خودشم رو هم نگاه نکرد
لیا: وا مگه داره میره نذری بگیره ( حق😂)
ات: خدا میدونه
ته خیلی زود رسید به خونه و گوشیش رو درآورد زنگ زد به جو
دایی: بله چه سخنی داری
ته: به کمکت نیاز دارم
دایی: منم شدم سوپر من همه دنبال کمک خواستن از منن
ته: نه این خیلی مهمه
دایی: بگو ببینم چه خبره
ته:......
___________________
شرطا نرسیده بود ولی گذاشتم🥲🤌🏻
توروخدا تا ۲۰ لایک اینو ببرین 🙂❤️
معلم: خوب ات تکلیف رو بده
ات: چیزه ببخشید ولی من نتونستم بنویسمش
معلم: آها باشه لیا تو چی؟
لیا: من نوشتم
برگم یعنی چیز...برگش رو داد به معلم
کل زنگ رو به ته و جیهون نگاه کردم با نگاهاشون داشتن هم دیگرو جر میدادن
زنگ خورد همه یه نفس صداداری کشیدن
جیهون: بلاخره عذاب الهی تموم شد
ته: اینو من باید بگم
لیا: ات حالا هرکاری بگی میکنم
ات: عامممم... گوشت رو بیار
لیا: جونم...بگو
ات: با لگد بزن بین پاهای جکسون
لیا: جررر... باشه
از زبان نویسنده:
لیا رفت سمت جکسون بدبخت که بی خبر از دنیا به دیوار تکیه داده بود (دلم به حالش سوخت)
لیا: جکی
جکسون: چته؟
لیا با تموم زوری که داشت لگد بزرگوار رو زد
جکسون پهن زمین شد (دیگه پدر نمیشه😔)
ات: وات لیا این چه کاری بود؟؟
جیهون: دست خوش دادا 😂
لیا: ببخشید جکی جون
جکسون: خودم....ج...جرت...میدم...روانی(در حال زنده نگه داشتن خود)
ته: چرا من دردم گرفت
جیهون: چون گاو تشریف داری
ته و جیهون در حال فحش دادن به هم بودن که گوشی ته زنگ خورد ات گوشیش رو برداشت که به ته بده شمارش my love سیو شده بود ات وقتی اسمش رو دید حس عجیبی بهش دست داد
ات: ته گوشیت زنگ خورد
ته: آها بده
ات گوشی رو داد دستش
ته: عه سلام چخبرا که یادی از ما کردی
کریستال: مسخره بازی در نیار الان کجایی؟
ته: مدرسه
کریستال: آها بعدا بیا همون پارک همیشگی
ته: بخدا آدرسش رو یادم رفته و اینو که یادته من با تو هیچ رابطه ای نداریم
کریستال: چند بار بگم که اشتباه فکر میکنی
ته: به چپم من حال ندارم بیام
کریستال: حالا اینبار رو بیا دیگه اینقدر ناز نکن
ته: میگم حال ندارم با یکی دیگه قرار دارم
کریستال: عه میبینم زود با یکی دیگه جور شدی
ته: زر نزن.. باشه میام ولی رفیقم هم میاد
کریستال: اوکی بعدا میبینمت ددی
ته: میزنم صدا بز بدی آشغال
کریستال: باشه باشه دیگه اونجوری صدات نمیکنم
ته: گمشو
تهیونگ گوشی رو قطع کرد
لیا: وا چه خشن
ات: روحم اومد تو دهنم
ته: منم تا یه حدی عصاب دارم
جیهون: حداقل یه فحش میدادی
ته: بخدا خفه شی ممنون میشم
جیهون: برای همین هم شده ساکت نمیشه
ات: میشه اینقدر باهم جنگ نکنین سر ما بدبختا درد میکنه
لیا: حق
جیهون: چشم بیب
ات: میگیرم خفت میکنم
لیا ات رو گرفت تا باز دعوا به پا نکرده
*تموم شدن مدرسه*
ته با عجله رفت جوری که پشت سر خودشم رو هم نگاه نکرد
لیا: وا مگه داره میره نذری بگیره ( حق😂)
ات: خدا میدونه
ته خیلی زود رسید به خونه و گوشیش رو درآورد زنگ زد به جو
دایی: بله چه سخنی داری
ته: به کمکت نیاز دارم
دایی: منم شدم سوپر من همه دنبال کمک خواستن از منن
ته: نه این خیلی مهمه
دایی: بگو ببینم چه خبره
ته:......
___________________
شرطا نرسیده بود ولی گذاشتم🥲🤌🏻
توروخدا تا ۲۰ لایک اینو ببرین 🙂❤️
۹.۲k
۰۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.