part 205
#part_205
#فرار
یه چیزایی یاد گرفته بودم میخوام خودمو مکش مرگما بکنم از فکرای خودم خندم گرفت و باعث شد ریمل از دستم در بره و کنار چشمم سیاه بشه یکم با حرص به خودم خیره شدم
- وااای ای نمیری دختره دیوونه مگه افلیجی اخه !
خلاصه عین خود درگیرا یه ساعت گیر ارایش و فحش دادن به خودم بودم من نمیدونم با این اعتماد به نفسم چرا اینهمه بدشانسم حتما باید یه جایی از کارم خراب میشد همش ارایشمو با یه رژ خوشرنگ کامل کردم و با لبخند به خودم خیره شدم واقعا این ارایش ادمو از این رو به اون رو میکرد به عبارتی از لولو میشی هلو البته من استثنا هستم خودم هلو بودم باذوق لباسمو جلوم گرفتم الان زود بود ولی خوب من تحمل نداشتم لباسمم پوشیدم و موهامم که پریشون دورم بود ایول عالیه با اینکه لباسم ساده بود ولی خودش عالی بود دیگه ننه عروس که نبودم لباسم جینگیلی باشه لباسم یه نموره ی کوچولو کوتاه بود رفتم تو اتاق ارسلان تا یه مانتو بلند بپوشم دیگه چیزی نخواد زیرش در اتاق ارسلانو که باز کردم داشت جلو ایینه کراواتش رو میبست که نگاش افتاد به من و از تو ایینه بهم خیره شد این جدیدا خیلی هیز شده هاااا نگامو ازش گرفتم و تند رفتم یه مانتو بلند تا رو مچ پام برداشتم اینم دیروز دیانا عقلش رسید بهم داد وگرنه منو این مانتو ها والا مگه میخوام برم حوضه علمیه تندی برگشتم که با سر رفتم تو سینه ی ارسلان ای داد که الان گیر میده اب دهنمو قورت دادمو خیره شدم به کراواتش که هنوز نبسته بودش لبخند معروفمو زدم و اروم دستمو بردم سمت کراواتشو همونجوری که میبستمش منتظر و سوالی نگاش کردم حالا بماند چقدر تو دلم قربون صدقه رضا رفتم که از اون بستن کراواتو یاد گرفتم وگرنه الان باید عین سیب زمینی فقط نگاش میکردم اونم همونجوری خیره نگام کرد و حالت تهدید امیز فقط گفت :
- کوتاهه !!
صورتمو مظلوم کردم
- ارسلان کجاش کوتاهه اخه لباس دخترای فامیلوتونو دیدی ؟؟
- نه الان دارم لباس تورو میبینم و میگم کوتاهه
خالصش کنم براتون عین خر تو گل گیر کرده بودم و مونده بودم چی بگم که یهو یکی در زد
#فرار
یه چیزایی یاد گرفته بودم میخوام خودمو مکش مرگما بکنم از فکرای خودم خندم گرفت و باعث شد ریمل از دستم در بره و کنار چشمم سیاه بشه یکم با حرص به خودم خیره شدم
- وااای ای نمیری دختره دیوونه مگه افلیجی اخه !
خلاصه عین خود درگیرا یه ساعت گیر ارایش و فحش دادن به خودم بودم من نمیدونم با این اعتماد به نفسم چرا اینهمه بدشانسم حتما باید یه جایی از کارم خراب میشد همش ارایشمو با یه رژ خوشرنگ کامل کردم و با لبخند به خودم خیره شدم واقعا این ارایش ادمو از این رو به اون رو میکرد به عبارتی از لولو میشی هلو البته من استثنا هستم خودم هلو بودم باذوق لباسمو جلوم گرفتم الان زود بود ولی خوب من تحمل نداشتم لباسمم پوشیدم و موهامم که پریشون دورم بود ایول عالیه با اینکه لباسم ساده بود ولی خودش عالی بود دیگه ننه عروس که نبودم لباسم جینگیلی باشه لباسم یه نموره ی کوچولو کوتاه بود رفتم تو اتاق ارسلان تا یه مانتو بلند بپوشم دیگه چیزی نخواد زیرش در اتاق ارسلانو که باز کردم داشت جلو ایینه کراواتش رو میبست که نگاش افتاد به من و از تو ایینه بهم خیره شد این جدیدا خیلی هیز شده هاااا نگامو ازش گرفتم و تند رفتم یه مانتو بلند تا رو مچ پام برداشتم اینم دیروز دیانا عقلش رسید بهم داد وگرنه منو این مانتو ها والا مگه میخوام برم حوضه علمیه تندی برگشتم که با سر رفتم تو سینه ی ارسلان ای داد که الان گیر میده اب دهنمو قورت دادمو خیره شدم به کراواتش که هنوز نبسته بودش لبخند معروفمو زدم و اروم دستمو بردم سمت کراواتشو همونجوری که میبستمش منتظر و سوالی نگاش کردم حالا بماند چقدر تو دلم قربون صدقه رضا رفتم که از اون بستن کراواتو یاد گرفتم وگرنه الان باید عین سیب زمینی فقط نگاش میکردم اونم همونجوری خیره نگام کرد و حالت تهدید امیز فقط گفت :
- کوتاهه !!
صورتمو مظلوم کردم
- ارسلان کجاش کوتاهه اخه لباس دخترای فامیلوتونو دیدی ؟؟
- نه الان دارم لباس تورو میبینم و میگم کوتاهه
خالصش کنم براتون عین خر تو گل گیر کرده بودم و مونده بودم چی بگم که یهو یکی در زد
۲.۲k
۰۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.