راکون کچولو مو صورتی p55
من:همون کاری که تو میکردی
جک:احمقی واقعا
من من احمق نیستممممم و زیر آبا لگد زدمو کلی آب ریختم روی لباساش و صورت جک حالا هردومون شده بودیم مثل دوتا موش آبکشیده
جک:دیگه تلاش نکن بیشتر از این خیش نمیشم
من:چرا میشی و دوباره آب پاشیدم روی صورتش
جک:هی تمومش کنه بعد کلی آب پاشید روی صورتم
من:تو تمومش کن
جک:نمیخوام
من:منم نمیخواممم
و خواستم آب بریزم روش که بلند شد
جک:خواهش میکنم که بیای و صلح کنیم
من:قبوله هردومون باهم دست دادیم و صلح کردیم
بعد از اون شروع کردیم به چلوندن لباسمون تا یکم آبش کم تر بشه ولی خب همه جای لباسمون خیس شده بود
جک:خب من توی ماشین لباس دارم
من:راستی ماشین فکر کنم همین الان هم بتونیم برگردیم خونه
جک:بنزینش همین که به اینجا رسیدم تموم شد
من:.. .
جک:ولی بازم لباس دارم
من:خوبه ولی ماشین از اینجا خیلی فاصله داره
جک:مهم نیست میتونم ع راستی خیس آبم نمیتونم با لباس خیس بدوم
من:بیا باهم بریم
جک:هوم
بعدش باهم بلند شدیم و رفتیم سمت ماشین حدودا یه ۱۰ کیلومتری رو
همینجوری پیاده رفتیم بعد هم لباس هامون رو عوض کردیم و خواستیم برگردیم به غار
دوتا پتو هم اونجا بود که با خودمون برداشتیمش
من:زیاد میری مسافرت؟
جک:هوم آره دیدن جاهای جدید رو دوست دارم
من:پس بگو چرا همراهت پتو داشتی ولی یه سوال تو موقع خواب چی میزاشتی زیر سرت
جک:معمولا ترجیح میدم با ماشین سفر کنم اینا هم برای اینه که وقتی میخواستم توی ماشین بخوابم سردم نشه و اینکه همین نیاز آنچنانی به بالش نداشتم صندلی ماشین رو میخوابوندم
من:هوم که اینطور خب حالا بیا بر گردیم
جک:باشه
من:آم میگم که خب چیزه فکر میکنم خوب باشه تو راه یکم چوب هم جمع کنیم
جک:باشه پس بیا شروع کنیم هرچوبی که روی زمین ریخته رو جمع کن
ادمین:(شما دوتا هنوز هیچی نخوردید ها)
من:هوم
و شروع کردیم به جمع کردن چوب به خودمون که اومدیم جلو در غار بودیم
من:رسیدیم
جک:آره و رفتیم تو
بکی:آب بازی تون تموم شد؟
جک:با اجازه شما
آنیا:میگم بهتر نیست یه چیزی بخورید؟
من:منم گشنمه ولی.. .
جک:بس کن دیگه اینقدر بد غذا نباش
من:خیله خب و نشستیم رو زمین
جک:بگیر
و یکی از ماهی هارو بهم داد
من:ممنون
شروع کردم به خوردن
ذهنم:نباید بد غذا باشی نباید نباید نبایددددد
با این حال هرکاری که کردم نشد
ماهی رو کنار گذاشتم و رفتم سراغ همون قارچ های که جمع کردم
جک:خیلی بد غذایی از چیش خوشت نمیاد؟
من:چمیدونم قیافش یه جوریه
جک:وایسا یعنی میخوای بگی که تابه حال ماهی نخوردی؟
من:آره گفتم که قیافش رو دوست ندارم
جک لبخند موزیانه ای زد و کل ماهی رو قبل از اینکه بفهمم کلش رو کرد تو حلقم
و مجبورم کرد که کل ماهی رو بخورم
جک:احمقی واقعا
من من احمق نیستممممم و زیر آبا لگد زدمو کلی آب ریختم روی لباساش و صورت جک حالا هردومون شده بودیم مثل دوتا موش آبکشیده
جک:دیگه تلاش نکن بیشتر از این خیش نمیشم
من:چرا میشی و دوباره آب پاشیدم روی صورتش
جک:هی تمومش کنه بعد کلی آب پاشید روی صورتم
من:تو تمومش کن
جک:نمیخوام
من:منم نمیخواممم
و خواستم آب بریزم روش که بلند شد
جک:خواهش میکنم که بیای و صلح کنیم
من:قبوله هردومون باهم دست دادیم و صلح کردیم
بعد از اون شروع کردیم به چلوندن لباسمون تا یکم آبش کم تر بشه ولی خب همه جای لباسمون خیس شده بود
جک:خب من توی ماشین لباس دارم
من:راستی ماشین فکر کنم همین الان هم بتونیم برگردیم خونه
جک:بنزینش همین که به اینجا رسیدم تموم شد
من:.. .
جک:ولی بازم لباس دارم
من:خوبه ولی ماشین از اینجا خیلی فاصله داره
جک:مهم نیست میتونم ع راستی خیس آبم نمیتونم با لباس خیس بدوم
من:بیا باهم بریم
جک:هوم
بعدش باهم بلند شدیم و رفتیم سمت ماشین حدودا یه ۱۰ کیلومتری رو
همینجوری پیاده رفتیم بعد هم لباس هامون رو عوض کردیم و خواستیم برگردیم به غار
دوتا پتو هم اونجا بود که با خودمون برداشتیمش
من:زیاد میری مسافرت؟
جک:هوم آره دیدن جاهای جدید رو دوست دارم
من:پس بگو چرا همراهت پتو داشتی ولی یه سوال تو موقع خواب چی میزاشتی زیر سرت
جک:معمولا ترجیح میدم با ماشین سفر کنم اینا هم برای اینه که وقتی میخواستم توی ماشین بخوابم سردم نشه و اینکه همین نیاز آنچنانی به بالش نداشتم صندلی ماشین رو میخوابوندم
من:هوم که اینطور خب حالا بیا بر گردیم
جک:باشه
من:آم میگم که خب چیزه فکر میکنم خوب باشه تو راه یکم چوب هم جمع کنیم
جک:باشه پس بیا شروع کنیم هرچوبی که روی زمین ریخته رو جمع کن
ادمین:(شما دوتا هنوز هیچی نخوردید ها)
من:هوم
و شروع کردیم به جمع کردن چوب به خودمون که اومدیم جلو در غار بودیم
من:رسیدیم
جک:آره و رفتیم تو
بکی:آب بازی تون تموم شد؟
جک:با اجازه شما
آنیا:میگم بهتر نیست یه چیزی بخورید؟
من:منم گشنمه ولی.. .
جک:بس کن دیگه اینقدر بد غذا نباش
من:خیله خب و نشستیم رو زمین
جک:بگیر
و یکی از ماهی هارو بهم داد
من:ممنون
شروع کردم به خوردن
ذهنم:نباید بد غذا باشی نباید نباید نبایددددد
با این حال هرکاری که کردم نشد
ماهی رو کنار گذاشتم و رفتم سراغ همون قارچ های که جمع کردم
جک:خیلی بد غذایی از چیش خوشت نمیاد؟
من:چمیدونم قیافش یه جوریه
جک:وایسا یعنی میخوای بگی که تابه حال ماهی نخوردی؟
من:آره گفتم که قیافش رو دوست ندارم
جک لبخند موزیانه ای زد و کل ماهی رو قبل از اینکه بفهمم کلش رو کرد تو حلقم
و مجبورم کرد که کل ماهی رو بخورم
۲.۹k
۲۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.