پدرخوانده پارت 42
جیمین اشکاش بیشتر شد و عذاب وجدان یقشو چسبید اگر تهاجمی رفتار نمیکرد این اتفاق نمیفتاد "کسی از خانوادت هم به بیماری قلبی مبتلا بوده؟" با به یاد اوردن مرگ پدرش بخاطر نارسایی قلبی پاهاش لرزید و روی زانوهاش افتاد کانیا خالی از حس به تهیونگ که بین سیم های که روی سینش وصل میکردند غرق میشد و اشکاش بیشتر میشد. دلش باید برای چی بسوزه؟ برای حسرت عمیق کودکیش؟ یا عشق نیمه مونده ایکه حالا تو دلش تبدیل به گل نفرت شده بود؟ عقب رفت و راه افتاد باید دنبال حقیقتی که دنبالش بود میرفت از کنار جیمینی که با زار نگاهش میکرد. گذشت و تهیونگی که تو گذشته دست و پا میزد رها کرد فلش بک ♕"هیونگ اون قبول کرد که تو بهاش بری سر قرار پس چرا مظطربی " یونگی نفسش رو بیرون داد "تهیونگ من مثل تو. توی قرار گذاشتن خوب نیستم" تهیونگ نگاه حق به جانبی بهش نگاه کرد " خب منم خوب نیستم هیونگ! من همه رابطه هام در حد وان نایتن.. من ادم تعدی نیستم.. خودت میدونی " یونگی همونطور که لباساش رو مرطب میکرد دستی بین موهای ابی رنگش کشید و قبل از اینکه تهیونگ حرفش رو کامل کنه گفت"اره میدونم با یه کاندوم پاره پایین تختت بیدار میشی " تهیونگ بشکنی تو هوا زد "قربون دهنت.. اوه.. اوه ایدل مورد علاقم اهنگ جدید بیرون داده" یونگی نگاهش کرد "واقعا باورم نمیشه این همه زوق برای به ایدل!" تهیونگ نفسش رو بیرون داد "خب راستش منم میخام یکی از اونا بشم. موفق و معروف" یونگی لبخند مهربونی زد و موهای پسر رو بهم ریخت " پس بهش برس تهیونگ. برو تست بده و دوره کار اموزیتو شروع کن من همیشه پشتتم. حمایتت میکنم و بهت افتخار میکنم "تهیونگ که تحت تاثیر هیونگش قرار گرفته بود مشت مهکمی بهش زد" هیونگ من بهترین هیونگ دنیاست "یونگی بازوشو گرفت" هوی بازوم خورد شد چته خرس گنده.چخه..برو عقب " تهیونگ بی توجه به حرفای یونگی اونو بزور بین دستاش گرفت و قهقه زد..
ادامه دارد
ادامه دارد
۹.۹k
۰۳ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.