رمان پارت 15
خدمتکار کافه:بفرمایید دسته گلتون
ثنا:ممنون
حامی این کارا واسه چین؟
حامی:خب این چند سال بود باهم دوست بودیم گفتم
این کارو کنم
که بعدا خانوادمون به رابطمون شک نکن بهانهداشته باشیم
ثنا:اها مرسییی
حامی:میشه ازت یه چیزی بپرسم؟
ثنا:حتما بپرس؟
حامی:راستش من مدتی احساس میکنمتو نسبت به من احساس متفاوته
همه حرفایی که درباره دوست پسر قبلیت زدی احساس میکنم
دروغن
یا حتی این رابطه الکی ما برای تو مثل واقعیت
به همه ی اینا شک دارم بهم بگو که اینطور نیست؟
ثنا:اممممممممم.........
راستش همش درسته
من عاشقت شدم
دوست پسر و اینا همه بهانه و نقشه بود
ببخشید که زودتر نگفتم
حامی:چیییی؟؟
من بهت اعتماد کردم
من اصلا نسبت بهت احساسی ندارم نخاهم داشت
اعتراف میکنم که بعضی موقع ها ازت خوشم میومد لی
الان علاقه ای بهت ندارم
لطفا به والدینت بگو که منو تو دیگه از هم خوشمون نمیاد
همینو بس
خدافظ
ثنا:وایس... حامی
وایسا ترو خدا
حامی:چیه؟
ثنا :بزار بهت توضیح بدم
حامی:خب بگو
ثنا ک من ازت خوشم میمومد ولی روم نمیشد بهت بگم
واسه همین اینکارو کردم
میخواستم کم کم از من خوشت بیاد
ببخشید زود تر بهت نگفتم
حامی:(اروم تر شد)
می بخشمت باشه
ولی ازت میخوام این حستو نسبت به من از بین ببر
چون با اینکار میتونی باعث شی ببخشمت
ثنا:باش هر چی تو بگی
ولی اگه میشه الان به خانوادت نگو ک ما جدا شدیم
یکم صبر کن من خودم میگم بهشون
حامی : باش اوکیه
ولی قبلش بهم بگو که چه بهانه ای قراره بیاری
و....................
ادامه دارد ................
# مرور#حامی_حامیم#اکسپلور#رمان #TOLLANI TARRIN SHAB ZANDAGIM
ثنا:ممنون
حامی این کارا واسه چین؟
حامی:خب این چند سال بود باهم دوست بودیم گفتم
این کارو کنم
که بعدا خانوادمون به رابطمون شک نکن بهانهداشته باشیم
ثنا:اها مرسییی
حامی:میشه ازت یه چیزی بپرسم؟
ثنا:حتما بپرس؟
حامی:راستش من مدتی احساس میکنمتو نسبت به من احساس متفاوته
همه حرفایی که درباره دوست پسر قبلیت زدی احساس میکنم
دروغن
یا حتی این رابطه الکی ما برای تو مثل واقعیت
به همه ی اینا شک دارم بهم بگو که اینطور نیست؟
ثنا:اممممممممم.........
راستش همش درسته
من عاشقت شدم
دوست پسر و اینا همه بهانه و نقشه بود
ببخشید که زودتر نگفتم
حامی:چیییی؟؟
من بهت اعتماد کردم
من اصلا نسبت بهت احساسی ندارم نخاهم داشت
اعتراف میکنم که بعضی موقع ها ازت خوشم میومد لی
الان علاقه ای بهت ندارم
لطفا به والدینت بگو که منو تو دیگه از هم خوشمون نمیاد
همینو بس
خدافظ
ثنا:وایس... حامی
وایسا ترو خدا
حامی:چیه؟
ثنا :بزار بهت توضیح بدم
حامی:خب بگو
ثنا ک من ازت خوشم میمومد ولی روم نمیشد بهت بگم
واسه همین اینکارو کردم
میخواستم کم کم از من خوشت بیاد
ببخشید زود تر بهت نگفتم
حامی:(اروم تر شد)
می بخشمت باشه
ولی ازت میخوام این حستو نسبت به من از بین ببر
چون با اینکار میتونی باعث شی ببخشمت
ثنا:باش هر چی تو بگی
ولی اگه میشه الان به خانوادت نگو ک ما جدا شدیم
یکم صبر کن من خودم میگم بهشون
حامی : باش اوکیه
ولی قبلش بهم بگو که چه بهانه ای قراره بیاری
و....................
ادامه دارد ................
# مرور#حامی_حامیم#اکسپلور#رمان #TOLLANI TARRIN SHAB ZANDAGIM
۳.۰k
۰۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.