عمارت کیم
ᴋɪᴍ'ꜱ ᴍᴀɴꜱɪᴏɴ
ᴘᴀʀᴛ 30
+ات!
_جانم
+بعد ناهار بیا توی اتاق مطالعه ام!
_اتاق مطالعه!؟
+اوهوم کارت دارم!
_ببشخید ته ته ولی خب باید برم سر کلاس آداب و رسوم عروسی مادرت یه لیست کامل برام درست کرده!
+ته ته!؟(رفت دم گوش ات با صدای بم گفت)به نظرت ددی بیشتر بهم نمیاد!؟
_یاااااا(خجالت)من ته ته رو ترجیه میدم!
+(خنده و بوسیدن لپ ات)کوچولوی خودمی تو! اشکال نداره بعد کارات بیا فقط قبل ساعت ۷ ! چون ساعت ۸ ملکه مادر میاد و کلییی کارم داریم!
_باشه(خنده)
خدمتکارا میز رو چیدن و کوک هم اومد کنار تهیونگ نشست! ملکه و پادشاه اومدن!
ناهار امروز مرغ شکم پر همراه سوپ و برنج پنیری بود! راستش برای اولین بار گشنمه ام نبود! یکم از هر کدوم کشیدم و شروع کردم به خوردن خوب چرا دورغ بگم آنقدر کم کشیدم که تهیونگ تعجب کرد! حالم خوب نیست! بعد ناهار چای بابونه داشتیم اونم به زور خوردم و بعد از ۱ ساعت که حرف های ملکه و پادشاه تموم شد از روی میز بلند شدیم ذهنم آنقدر درگیر بود که یادم رفت از پسرا خدافظی کنم!
با بی حوصله گی رو به چریونگ گفتم
_ساعت چنده!؟
¥۴ بعد از ظهر
_اوفففففف باشه بریم که تا قبل ساعت ۶ کار ها تموم بشه!
¥باشه!
راه افتادیم به طرف اتاق آداب رسوم که معلمش یه خانم خیلی خیلی خیلی خیلی زیاد باوقار و جدی بود! خالصه توی این ۱ ساعتی که توی اون اتاق گذروندم دهنم سرویس شد! خداروشکر همه رو درست انجام دادم و گند نزدم!
کارم که تموم شد برگشتم اتاقم و افتادم رو تخت که مثل همیشه برفی اومد بغلم!
¥بانوی من حالتون خوب نیست! متمعن باشین قرار نیست چیزی فردا تغییر کنه! شما خیلی هم سالمین و میتونین بچه دار بشین درباره قصر قبل از اینکه قبول کنه شما نامزد ولیعهد بشین از اول تا آخر زندگی تون رو درآوردن! حتی اینکه میتونین باردار بشین یا نه! مگرنه اصلا پاتون به قصر باز نمیشد!
_واقعا!؟ پس الان این آزمایش ها چی میگن!؟(بغضی)
¥صد درصد کار ملکه مادره! همه آتیش ها از سر اون بلند میشه چون ملکه همچین آدمی نیست! خب چون از بچگی توی قصر بزرگ شدم با اخلاق خاندان سلطنتی خیلی آشنام!
_هعیییییییی خوش بحالت:)
¥برای چی!؟
_برای اینکه اگه عاشق شدی میتونی باهاش یه زندگی عادی داشته باشی! نه توی درباره بی رحم کاخ!
¥(خنده)بانو شما خیلی خوبین!
از جام بلند شدم و دیدم غذا و آب برفی تموم شده! براش غذا و آب آوردم محکم بغلش کردم و بوسیدنمش!
¥ساعت چنده!؟
¥ ۵نیم
_دیگه کار دیگه ای نداریم!؟
¥چرا آخریش مونده!
_چیه!؟(پوکر فیس)
¥خب نیم ساعته تمومه مراسم چای خوری با بانوان دربار!
_اوفففففففف پاشو بریم!
آروم بلند شدم رفتم جلوی آینه یکم خودم رو درست کردم و از اتاق خارج شدیم!
ببخشید کم میشه زیاد بزارم ویس آپ نمیکنه 🍪🤎
ᴘᴀʀᴛ 30
+ات!
_جانم
+بعد ناهار بیا توی اتاق مطالعه ام!
_اتاق مطالعه!؟
+اوهوم کارت دارم!
_ببشخید ته ته ولی خب باید برم سر کلاس آداب و رسوم عروسی مادرت یه لیست کامل برام درست کرده!
+ته ته!؟(رفت دم گوش ات با صدای بم گفت)به نظرت ددی بیشتر بهم نمیاد!؟
_یاااااا(خجالت)من ته ته رو ترجیه میدم!
+(خنده و بوسیدن لپ ات)کوچولوی خودمی تو! اشکال نداره بعد کارات بیا فقط قبل ساعت ۷ ! چون ساعت ۸ ملکه مادر میاد و کلییی کارم داریم!
_باشه(خنده)
خدمتکارا میز رو چیدن و کوک هم اومد کنار تهیونگ نشست! ملکه و پادشاه اومدن!
ناهار امروز مرغ شکم پر همراه سوپ و برنج پنیری بود! راستش برای اولین بار گشنمه ام نبود! یکم از هر کدوم کشیدم و شروع کردم به خوردن خوب چرا دورغ بگم آنقدر کم کشیدم که تهیونگ تعجب کرد! حالم خوب نیست! بعد ناهار چای بابونه داشتیم اونم به زور خوردم و بعد از ۱ ساعت که حرف های ملکه و پادشاه تموم شد از روی میز بلند شدیم ذهنم آنقدر درگیر بود که یادم رفت از پسرا خدافظی کنم!
با بی حوصله گی رو به چریونگ گفتم
_ساعت چنده!؟
¥۴ بعد از ظهر
_اوفففففف باشه بریم که تا قبل ساعت ۶ کار ها تموم بشه!
¥باشه!
راه افتادیم به طرف اتاق آداب رسوم که معلمش یه خانم خیلی خیلی خیلی خیلی زیاد باوقار و جدی بود! خالصه توی این ۱ ساعتی که توی اون اتاق گذروندم دهنم سرویس شد! خداروشکر همه رو درست انجام دادم و گند نزدم!
کارم که تموم شد برگشتم اتاقم و افتادم رو تخت که مثل همیشه برفی اومد بغلم!
¥بانوی من حالتون خوب نیست! متمعن باشین قرار نیست چیزی فردا تغییر کنه! شما خیلی هم سالمین و میتونین بچه دار بشین درباره قصر قبل از اینکه قبول کنه شما نامزد ولیعهد بشین از اول تا آخر زندگی تون رو درآوردن! حتی اینکه میتونین باردار بشین یا نه! مگرنه اصلا پاتون به قصر باز نمیشد!
_واقعا!؟ پس الان این آزمایش ها چی میگن!؟(بغضی)
¥صد درصد کار ملکه مادره! همه آتیش ها از سر اون بلند میشه چون ملکه همچین آدمی نیست! خب چون از بچگی توی قصر بزرگ شدم با اخلاق خاندان سلطنتی خیلی آشنام!
_هعیییییییی خوش بحالت:)
¥برای چی!؟
_برای اینکه اگه عاشق شدی میتونی باهاش یه زندگی عادی داشته باشی! نه توی درباره بی رحم کاخ!
¥(خنده)بانو شما خیلی خوبین!
از جام بلند شدم و دیدم غذا و آب برفی تموم شده! براش غذا و آب آوردم محکم بغلش کردم و بوسیدنمش!
¥ساعت چنده!؟
¥ ۵نیم
_دیگه کار دیگه ای نداریم!؟
¥چرا آخریش مونده!
_چیه!؟(پوکر فیس)
¥خب نیم ساعته تمومه مراسم چای خوری با بانوان دربار!
_اوفففففففف پاشو بریم!
آروم بلند شدم رفتم جلوی آینه یکم خودم رو درست کردم و از اتاق خارج شدیم!
ببخشید کم میشه زیاد بزارم ویس آپ نمیکنه 🍪🤎
۴.۹k
۱۷ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.