پارت ⁵⁵~
سرم و برگردوندم تا ریختشو نبینم....ولی محکم فکمو گرفت و سمت خودش چرخوند ...انقد محکم گرفته بود که گفتم الان فکم خورد میشه ...با گریه التماس کردم:بزار برم ...
لبش و کبید به لبمو محکم میکید ...حالم داشت بد می شد ...هی تقلا می کردم ولی فایده نداشت ..با یه حرک دکمه لباسم و باز کرد و لباسم افتاد زمین ...گریم شدت گرفت ...یعنی تو این خراب شد کسی نبود من و از دست این نجات بده ...
فلش بک پیش تهیونگ
ته ویو
ماشین و پارک کردم و با چرخوندن سویچ تو دستم رفتم سمت وسایل ها ...پیش چرخ و فلک ...یه نگاهی به اطراف کردم و تهیون و دیدم که داشت گریه میکرد ...سریع دویدم سمتشو دستشو گرفت ..و نشستم ...
تهیونگ: تهیون...چی شده..
تهیون: عمو تهیونگ ...هق ...من گم شده بودم ...
تهیونگ: نترس عمو من اینجا ...نترس
بعد محکم بقلش کردم تا اروم شد ..و ازش پرسیدم ..
تهیونگ: خاله ..جولیا کجاست..
تهیون: نمی دونم ...اینجا بود ...
تهیونگ: یعنی چی...
پاشدم سر پا و گوشیم و در اوردم و به مبایلش زنگ زدم ولی کسی جواب نداد ...با اپ موبایلم گوشیش و حک کردم ..سرویس بهداشتی ...عا حتما رفته سرویس بهداشتی اهههه چقدر نگران شدم ..خواستم از برنانه بیام بیرون که یه چیزی به نظرم عجیب اومد ...سرویس بهداشتی مردونه....چی ...اونجا چیکار میکنه ...نکنه ..ن...ن...ن..سریع برگشتم سمت تهیون و گفتم : عمو من باید برم تو ...تو بمون همینجا ...ن..ن...ن
یه نگاهی به اطراف کردم و یه افسر پلیس دیدم سریع با تهیون رفتم سمتش و تهیون و بهش سپردم با دو به سمت سرویس دویدم ...
فلش بک پیش جولیا
تمام لباس های بالا تنم و در اورده بود ...ازش حالم بهم میخورد ...هرچی تقلا میکردم محکم تر میگرفتم ...که گوشیم زنگ خورد ....دهنم محکم گرفت ...
جولیا: امممم...مممممم
هارلس :هوشش بیب ...
این و گفت و رفت سمت سینه ها و تو دستش گرفته بود شدت گریم انقد بالا بود که هق هقام اکو می شد ...با پاهام محکم زدم به دلش ..اولین بار بود تو نبود ا/ت جرعت پیدا کرده بودم ...همیشه اون مراقبم بود و اهوامو داشت شاید بخاطر اون اینقد لوس شده بودم ...نگاهی به هارلس که از درد پخش زمین شده بود گردم و از فرصت استفاده کردم و رفتم سمت در ...اما نرسیده به در بازم گرفته شد و شتاب زیادی خوردم به دیوار ...چشمای هارلس قرمز بود ..
هارل:دختره عوضی ...همینجا به هق هق میندازمت ...
و بعد دستشو بر سمت شلوارم که یه جیغ بلندی کشیدم ...و زار میزدم ..با ناامیدی که دیگ کسی بهم کمک نمیکنه فقط گریه میکردم چون اگع کسی هم این اطراف بود با اون جیغی که من کشیدم حتما متوجه میشد ...زندگیم داشت جلوم رنگ میباخت ...و من هیچ کار نمی تونستم کنم با تقه ای که به در خورد نور امید تو دلم روشن شد ...و خواستم جیغ بزنم ولی دستشو گرفت جلوی دهنم ...
......
کامنت بالا😐
لبش و کبید به لبمو محکم میکید ...حالم داشت بد می شد ...هی تقلا می کردم ولی فایده نداشت ..با یه حرک دکمه لباسم و باز کرد و لباسم افتاد زمین ...گریم شدت گرفت ...یعنی تو این خراب شد کسی نبود من و از دست این نجات بده ...
فلش بک پیش تهیونگ
ته ویو
ماشین و پارک کردم و با چرخوندن سویچ تو دستم رفتم سمت وسایل ها ...پیش چرخ و فلک ...یه نگاهی به اطراف کردم و تهیون و دیدم که داشت گریه میکرد ...سریع دویدم سمتشو دستشو گرفت ..و نشستم ...
تهیونگ: تهیون...چی شده..
تهیون: عمو تهیونگ ...هق ...من گم شده بودم ...
تهیونگ: نترس عمو من اینجا ...نترس
بعد محکم بقلش کردم تا اروم شد ..و ازش پرسیدم ..
تهیونگ: خاله ..جولیا کجاست..
تهیون: نمی دونم ...اینجا بود ...
تهیونگ: یعنی چی...
پاشدم سر پا و گوشیم و در اوردم و به مبایلش زنگ زدم ولی کسی جواب نداد ...با اپ موبایلم گوشیش و حک کردم ..سرویس بهداشتی ...عا حتما رفته سرویس بهداشتی اهههه چقدر نگران شدم ..خواستم از برنانه بیام بیرون که یه چیزی به نظرم عجیب اومد ...سرویس بهداشتی مردونه....چی ...اونجا چیکار میکنه ...نکنه ..ن...ن...ن..سریع برگشتم سمت تهیون و گفتم : عمو من باید برم تو ...تو بمون همینجا ...ن..ن...ن
یه نگاهی به اطراف کردم و یه افسر پلیس دیدم سریع با تهیون رفتم سمتش و تهیون و بهش سپردم با دو به سمت سرویس دویدم ...
فلش بک پیش جولیا
تمام لباس های بالا تنم و در اورده بود ...ازش حالم بهم میخورد ...هرچی تقلا میکردم محکم تر میگرفتم ...که گوشیم زنگ خورد ....دهنم محکم گرفت ...
جولیا: امممم...مممممم
هارلس :هوشش بیب ...
این و گفت و رفت سمت سینه ها و تو دستش گرفته بود شدت گریم انقد بالا بود که هق هقام اکو می شد ...با پاهام محکم زدم به دلش ..اولین بار بود تو نبود ا/ت جرعت پیدا کرده بودم ...همیشه اون مراقبم بود و اهوامو داشت شاید بخاطر اون اینقد لوس شده بودم ...نگاهی به هارلس که از درد پخش زمین شده بود گردم و از فرصت استفاده کردم و رفتم سمت در ...اما نرسیده به در بازم گرفته شد و شتاب زیادی خوردم به دیوار ...چشمای هارلس قرمز بود ..
هارل:دختره عوضی ...همینجا به هق هق میندازمت ...
و بعد دستشو بر سمت شلوارم که یه جیغ بلندی کشیدم ...و زار میزدم ..با ناامیدی که دیگ کسی بهم کمک نمیکنه فقط گریه میکردم چون اگع کسی هم این اطراف بود با اون جیغی که من کشیدم حتما متوجه میشد ...زندگیم داشت جلوم رنگ میباخت ...و من هیچ کار نمی تونستم کنم با تقه ای که به در خورد نور امید تو دلم روشن شد ...و خواستم جیغ بزنم ولی دستشو گرفت جلوی دهنم ...
......
کامنت بالا😐
۸۹.۸k
۲۸ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۹۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.