هیونلیکس پارت ۱
هیونجین مثل هروز به دبیرستان میرفت و اون روز کاملا عادی بود تا اینکه توی دو ساعت اخر تعطیلی دبیرستان مدیر صداش کرد که فوری به دفتر بره.
مدیر: اقای هوانگ مادرتون به من تماس گرفتن و گفتن حال پدرتون اصلا خوب نیست و لطفا به خونه برگردید و من این اجازه رو میدم
هیونجین که بشدت استرس گرفت و گفت : اوکی من وسایل مو جمع میکنم برمیگردم خونه
هیونجین که در خونه رسید روی زمین کلی خون ریخته شد بود و پدرش هم اونجا با بدترین نحوه امکان کشته شد بود
هیونجین دست و پاهاشو گم کرده بود و با استرس به پلیس زنگ زد
***فردای آن روز***
هیونجین مثل افسرده ها فقط گریه میکرد و به کلی دبیرستان رو فراموش کرد و از دبیرستان رفت.
کنار قبر پدرش گریه میکرد و میگفت من باید بفهم که قاتل تو کیه
مادر هیونجین گم شده بود و هیچکی از اون خبر نداشت
پلیس های کره به دنبال قاتل میگشتن ولی هیچ اثری از قاتل نبود
___________★_______
خب مرسی که چشم های قشنگ تونو برای خوندن این فیک به کار برید و امیدوارم حمایت زیاد شن، مرسییییی 💓
مدیر: اقای هوانگ مادرتون به من تماس گرفتن و گفتن حال پدرتون اصلا خوب نیست و لطفا به خونه برگردید و من این اجازه رو میدم
هیونجین که بشدت استرس گرفت و گفت : اوکی من وسایل مو جمع میکنم برمیگردم خونه
هیونجین که در خونه رسید روی زمین کلی خون ریخته شد بود و پدرش هم اونجا با بدترین نحوه امکان کشته شد بود
هیونجین دست و پاهاشو گم کرده بود و با استرس به پلیس زنگ زد
***فردای آن روز***
هیونجین مثل افسرده ها فقط گریه میکرد و به کلی دبیرستان رو فراموش کرد و از دبیرستان رفت.
کنار قبر پدرش گریه میکرد و میگفت من باید بفهم که قاتل تو کیه
مادر هیونجین گم شده بود و هیچکی از اون خبر نداشت
پلیس های کره به دنبال قاتل میگشتن ولی هیچ اثری از قاتل نبود
___________★_______
خب مرسی که چشم های قشنگ تونو برای خوندن این فیک به کار برید و امیدوارم حمایت زیاد شن، مرسییییی 💓
۷.۰k
۰۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.