ازدواج اجباری پارت ۶۳
#ازدواج_اجباری
پارت 63
جیمین : راجب چی حرف میزنی ؟
لینا : هی...ه...هیچی
ات : داشت بچه تو یونا رو میگفت
جیمین : از کی تاحالا لینا به بچه من علاقه مند شده ؟
لینا جیمینو هل داد
وگفت : باشه حالا بیرون
جیمین : باشه 🥲
میرم پیش یونا
جیمین رفتپیش یونا :
یونا : جیمینییی بیا زیپ لباس عروسمو وا کن
جیمین : باشه
جیمین زیپ لباس عروس یونا رو واکرد
جیمین : حیف که حامله و گرنه ..
یونا : و گرنه چی ؟ 😒
جیمین : هیچی بیا بخوابیم
جیمین و یونا لباس خواب هاشونو پوشیدن و رفتن سمت تخت خواب
یونا : جیمین
بنظرت بچمون چه شکلی میشه ؟ ( شبیه ع..ن🗿)
جیمین : شبیه من میشه
یونا : خداکنه 😒
1- ماه بعد
ات جلوی اینه :
واییی چیکارکنمممم شکمم داره باد میکنه خاک تو سرمم
یونا : ات...ات...گمشو بیا
ات : مودبانه صحبت کن
بله؟
یونا : شکمم هرروز داره گنده تر میشه
اشپزخونه خیلی کثیفه
وایتکس بریز 🗿
جیمین هم نشسته بود :
ات : نمیتونم
یونا : چی ؟؟
چی میگی تو ؟
یعنی چی نمیتونی ؟
نکنه یادت رفته کلفت این خونه ای
ات :
نمیتونم دلیلشو بگم بهتون
ببخشید
جیمین :
پارت 63
جیمین : راجب چی حرف میزنی ؟
لینا : هی...ه...هیچی
ات : داشت بچه تو یونا رو میگفت
جیمین : از کی تاحالا لینا به بچه من علاقه مند شده ؟
لینا جیمینو هل داد
وگفت : باشه حالا بیرون
جیمین : باشه 🥲
میرم پیش یونا
جیمین رفتپیش یونا :
یونا : جیمینییی بیا زیپ لباس عروسمو وا کن
جیمین : باشه
جیمین زیپ لباس عروس یونا رو واکرد
جیمین : حیف که حامله و گرنه ..
یونا : و گرنه چی ؟ 😒
جیمین : هیچی بیا بخوابیم
جیمین و یونا لباس خواب هاشونو پوشیدن و رفتن سمت تخت خواب
یونا : جیمین
بنظرت بچمون چه شکلی میشه ؟ ( شبیه ع..ن🗿)
جیمین : شبیه من میشه
یونا : خداکنه 😒
1- ماه بعد
ات جلوی اینه :
واییی چیکارکنمممم شکمم داره باد میکنه خاک تو سرمم
یونا : ات...ات...گمشو بیا
ات : مودبانه صحبت کن
بله؟
یونا : شکمم هرروز داره گنده تر میشه
اشپزخونه خیلی کثیفه
وایتکس بریز 🗿
جیمین هم نشسته بود :
ات : نمیتونم
یونا : چی ؟؟
چی میگی تو ؟
یعنی چی نمیتونی ؟
نکنه یادت رفته کلفت این خونه ای
ات :
نمیتونم دلیلشو بگم بهتون
ببخشید
جیمین :
۲۰.۷k
۱۳ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.