•ــــﮩﮩـــ٨ـﮩـ۸ـﮩـــ٨ﮩ٨ﮩﮩــــ ــ•
•ــــﮩﮩـــ٨ـﮩـ۸ـﮩـــ٨ﮩ٨ﮩﮩــــ ــ•
❄️💍رمــان ڪــوچــولـــو اســتــاد💍❄️
#Part_30💜
#امیر همون (استاد سپهری )
امروز قرار بود با بچه ها بریم تفریح و از این خیلی خوشحالم که اون دختره تقص (نفس) میاد
از موقع ای که اومدم دانشگاه برای تدریس همه استاد ها میگفتن نفس خیلی شر و شیطون منم باور نمیکردم تا اینکه اون لاستیک ماشین بدبختم رو به فنا داد
ولی من از همون نگاه اول یه حس عجیبی بهش داشتم نمیدونم چرا ولی حس میکنم نفس با همه دخترای اطرافم فرق میکنه
"امیرررررر
صدای مانی بود که منو صدا میزد
-هااااا
"پاشو بیا پیتزا ها سرد شدددد
متعجب شدم چون امیر هیچوقت از این کارا نمیکرد
از اتاق رفتم بیرون که صدای نکره اواز مانی کل خونمون رو گرفته
به سمت اشپزخونه رفتم دیدم داره تخم مرغ درست میکنه
پوکر فیس بهش نگاه کردم که با خنده گفت
"داداش بیا بشین ببین چه پیتزای برات درس کردم
-درد مانی من دلمو صابون زدم به پیتزا
"داش بیا بشین دست پخت مانی از صد تا پیتزا بهتره
یه چشم غره ای بهش رفتم نشستم روی میز ناهار خوری
❄️💍رمــان ڪــوچــولـــو اســتــاد💍❄️
#Part_30💜
#امیر همون (استاد سپهری )
امروز قرار بود با بچه ها بریم تفریح و از این خیلی خوشحالم که اون دختره تقص (نفس) میاد
از موقع ای که اومدم دانشگاه برای تدریس همه استاد ها میگفتن نفس خیلی شر و شیطون منم باور نمیکردم تا اینکه اون لاستیک ماشین بدبختم رو به فنا داد
ولی من از همون نگاه اول یه حس عجیبی بهش داشتم نمیدونم چرا ولی حس میکنم نفس با همه دخترای اطرافم فرق میکنه
"امیرررررر
صدای مانی بود که منو صدا میزد
-هااااا
"پاشو بیا پیتزا ها سرد شدددد
متعجب شدم چون امیر هیچوقت از این کارا نمیکرد
از اتاق رفتم بیرون که صدای نکره اواز مانی کل خونمون رو گرفته
به سمت اشپزخونه رفتم دیدم داره تخم مرغ درست میکنه
پوکر فیس بهش نگاه کردم که با خنده گفت
"داداش بیا بشین ببین چه پیتزای برات درس کردم
-درد مانی من دلمو صابون زدم به پیتزا
"داش بیا بشین دست پخت مانی از صد تا پیتزا بهتره
یه چشم غره ای بهش رفتم نشستم روی میز ناهار خوری
۱.۹k
۲۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.