*سوزومه جان عین لبو سرخ شده*
*سوزومه جان عین لبو سرخ شده*
سنجو: به به، خانومی که میگفت منو عشق محاله عاشق شده
سوزو: سنجو!!*هنوز هم لبو*
*خدمتکار در میزنه*
خدمتکار: خانوم عصرونتونو آوردم، میشه بیام داخل؟
*سوزو سرش رو سمت چپ و راست سریع تکون داد تا سرخی گونش بره و نفس عمیقی کشید*
سوزو: بفرمایید داخل
*خدمتکار اومد تو اتاق و ظرف رو روی میز گذاشت، موچیِ طرح دار بود*
خدمتکار: عمری ندارین؟
سوزو: نه ممنونم عزیزم
*خدمتکار رفت*
*سوزو نفس عمیقی کشید*
یوزوها: خواهرم، آروم باشش!!
سوزو: ویـــــــــــــــــــی خــــــــــــــــودا چــــــــــــقدر ایـــــــــــنــــــــا نـــــــــــــازن، ویییییی مــــــــامـــــــان! 🥺
سنجو: داداش اینا فقط موچیه
سوزو: خیلی نازننننن، من چطوری اینا رو بخورم؟؟
*سنجو یکی رو گذاشت تو دهنش*
سنجو: اینطوری
سوزو:*عربده تا ناموس* بــــــــــــــــراچـــــــــی خــــــــــــوردیــــــــــــــــــش کــــــــــــفــــــــــــاثـــــــــط مـــــــــــوچــــــــی خـــــــور!!!!!
*جمع پسرا*
ران: یاخدا، چیشدد؟؟
ریندو: دختره بدبختو نیومده کشتن
کوکو: بلند شین گمشین مثلا شوهراشینااااااا، گمشیددد برین پیششون!
*کاکوچو زودتر از همه دوید رفت بالا*
کاکوچو: چیشدددههه؟؟
سوزو:*بغض* موچی رو خورد
کاکوچو: 😐
سوزو: داداشی*بغض سگی*
*کاکوچو اومد سوزومه رو بغل کرد و مثل یه بچه بلندش کرد*
کاکوچو: بیا بریم با سگا بازی کن
سوزومه: باشه*بازم بغض دارع*
*کاکوچو یه سری تکون داد که یعنی حال سوزو خوبه و همونطور که کاکوچو بلندش کرده بود از پله تا رفت پایین و از جلو کل پسرا رد شد و سوزو رو برد تو حیاط، دخترا از اتاق سوزو اومدن تو اتاق نشیمن *
ایزانا: الان اگه کاکوچو دوست بچگیم نبود و مثل داداش سوزومه نبود، همین الان اینجا خاکش میکردم
ران: تو اتاق چیشد؟
سنجو: من گوگولی ترین موچی رو خوردم؟
تاکئومی: سر همینننن؟؟؟
*دخترا سرشونو تکون دادن*
ریندو: من برای تو یک جک هستم؟
کوکو: نه به اون دختر گودرت مند سه ساعت پیش نه به این دختر کوچولوی الان *منظورش همون مبارزه با مافیای دشمن هس*
هینا: سوزو بشدت موده
اما: و الان اون دختر بچه ی پنج ساله ی درونش فعال شده
یوزوها: و دو دقیقه دیگه میبینید به همون دختر گودرت مند برگشته
سنجو: و یا هم یهو میبیند شده یه دختر بشدتتت منطقی و با درک و شعور
مایکی: آیا مود بودن را از روی همسر من ساخته اند؟؟
باجی: بله برادر
اسمایلی: به والله این حجم از مودی بودن حق ثبت شدن تو گینس رو دارع
هانما: راس میگه
☆پایان پارت 24☆
لیلی: پارت دادممممم ، پس از گشادی های فراوان، نفت های عزیز، زندگی نامتونو بفرستین واسم🤣🤣
سنجو: به به، خانومی که میگفت منو عشق محاله عاشق شده
سوزو: سنجو!!*هنوز هم لبو*
*خدمتکار در میزنه*
خدمتکار: خانوم عصرونتونو آوردم، میشه بیام داخل؟
*سوزو سرش رو سمت چپ و راست سریع تکون داد تا سرخی گونش بره و نفس عمیقی کشید*
سوزو: بفرمایید داخل
*خدمتکار اومد تو اتاق و ظرف رو روی میز گذاشت، موچیِ طرح دار بود*
خدمتکار: عمری ندارین؟
سوزو: نه ممنونم عزیزم
*خدمتکار رفت*
*سوزو نفس عمیقی کشید*
یوزوها: خواهرم، آروم باشش!!
سوزو: ویـــــــــــــــــــی خــــــــــــــــودا چــــــــــــقدر ایـــــــــــنــــــــا نـــــــــــــازن، ویییییی مــــــــامـــــــان! 🥺
سنجو: داداش اینا فقط موچیه
سوزو: خیلی نازننننن، من چطوری اینا رو بخورم؟؟
*سنجو یکی رو گذاشت تو دهنش*
سنجو: اینطوری
سوزو:*عربده تا ناموس* بــــــــــــــــراچـــــــــی خــــــــــــوردیــــــــــــــــــش کــــــــــــفــــــــــــاثـــــــــط مـــــــــــوچــــــــی خـــــــور!!!!!
*جمع پسرا*
ران: یاخدا، چیشدد؟؟
ریندو: دختره بدبختو نیومده کشتن
کوکو: بلند شین گمشین مثلا شوهراشینااااااا، گمشیددد برین پیششون!
*کاکوچو زودتر از همه دوید رفت بالا*
کاکوچو: چیشدددههه؟؟
سوزو:*بغض* موچی رو خورد
کاکوچو: 😐
سوزو: داداشی*بغض سگی*
*کاکوچو اومد سوزومه رو بغل کرد و مثل یه بچه بلندش کرد*
کاکوچو: بیا بریم با سگا بازی کن
سوزومه: باشه*بازم بغض دارع*
*کاکوچو یه سری تکون داد که یعنی حال سوزو خوبه و همونطور که کاکوچو بلندش کرده بود از پله تا رفت پایین و از جلو کل پسرا رد شد و سوزو رو برد تو حیاط، دخترا از اتاق سوزو اومدن تو اتاق نشیمن *
ایزانا: الان اگه کاکوچو دوست بچگیم نبود و مثل داداش سوزومه نبود، همین الان اینجا خاکش میکردم
ران: تو اتاق چیشد؟
سنجو: من گوگولی ترین موچی رو خوردم؟
تاکئومی: سر همینننن؟؟؟
*دخترا سرشونو تکون دادن*
ریندو: من برای تو یک جک هستم؟
کوکو: نه به اون دختر گودرت مند سه ساعت پیش نه به این دختر کوچولوی الان *منظورش همون مبارزه با مافیای دشمن هس*
هینا: سوزو بشدت موده
اما: و الان اون دختر بچه ی پنج ساله ی درونش فعال شده
یوزوها: و دو دقیقه دیگه میبینید به همون دختر گودرت مند برگشته
سنجو: و یا هم یهو میبیند شده یه دختر بشدتتت منطقی و با درک و شعور
مایکی: آیا مود بودن را از روی همسر من ساخته اند؟؟
باجی: بله برادر
اسمایلی: به والله این حجم از مودی بودن حق ثبت شدن تو گینس رو دارع
هانما: راس میگه
☆پایان پارت 24☆
لیلی: پارت دادممممم ، پس از گشادی های فراوان، نفت های عزیز، زندگی نامتونو بفرستین واسم🤣🤣
۱۰.۶k
۲۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.