فیک مافیای جذاب
پارت ۲
رفتم و رمز در و زدم و وارد شدم یک یهو یونا پرید بغلم منم چند دلم براش تنگ شده بود بغلش کردم رفتیم داخل دیدم که دنیا و کیان سر میز گرد سیاه به تعداد ۷نفر نشسته بودند و با دیدن من بلند شدم و تعظیم کردند
آیناز : ااااِ........ مگه قرار نبود وقتی خودمونیم باهام راحت باشیننننننننن(یکم صدای بلند)
کیان و دنیا : باشهههههههه
یونا : آها... آیناز باید بریم سئول😳
همه به جز دنیا : براچی؟؟؟
یونا یعنی یادتون رفته؟؟؟؟
رامش : اره مگه سوال داره
یونا : فردا ساعت۱ ظهر یک جلسه برای کل مافیا های کره جنوبی هست که آیناز باید شرکت کنه🧐
آیناز : آها تازه یادم اومد ممنون یوناااااااا
یونا : خواهش میکنم (کیوت گفت)🥺
آیناز : پس بچه ها خوب گوش کنید دنیا تو برای من و رامش و یونا برای بعد از ظهر یا شب بلیط بگیر کیان تو هم نه رامش و یونا برای جمع آوری اطلاعات و جمع کردن وسایل کمک کن رامش و یونا هم خودتون کاراتون رو میکنین
تازه خبری از لینا و سوزی نشد؟؟؟؟؟
دنیا : من دیروز بهشون زنگ زدم و گفتم فردا ساعت ۵ ظهر می رسم اینجا تا گزارش کارشون رو بدن
آیناز : باشه حاله میتونین برین مواظب خودتون باشین و خوافظ
همه : خدافظ
(آها دینا و یونا باهم خواهرن و دنیا و کیان با هم دوستم و کیان هم دختره)
سوار ماشینم شدم و رفتم خونه آرایشم رو پاک کردم و دیدم ساعت ۴ظهره رفتم ناهار رو خریدم و ساعت ۵ شدو رفتم. و تختم خوابیدم
«یونا»
وقتی که آیناز رفت رفتم تو اتاقم و داشتم کارمرو میکردم که......
رفتم و رمز در و زدم و وارد شدم یک یهو یونا پرید بغلم منم چند دلم براش تنگ شده بود بغلش کردم رفتیم داخل دیدم که دنیا و کیان سر میز گرد سیاه به تعداد ۷نفر نشسته بودند و با دیدن من بلند شدم و تعظیم کردند
آیناز : ااااِ........ مگه قرار نبود وقتی خودمونیم باهام راحت باشیننننننننن(یکم صدای بلند)
کیان و دنیا : باشهههههههه
یونا : آها... آیناز باید بریم سئول😳
همه به جز دنیا : براچی؟؟؟
یونا یعنی یادتون رفته؟؟؟؟
رامش : اره مگه سوال داره
یونا : فردا ساعت۱ ظهر یک جلسه برای کل مافیا های کره جنوبی هست که آیناز باید شرکت کنه🧐
آیناز : آها تازه یادم اومد ممنون یوناااااااا
یونا : خواهش میکنم (کیوت گفت)🥺
آیناز : پس بچه ها خوب گوش کنید دنیا تو برای من و رامش و یونا برای بعد از ظهر یا شب بلیط بگیر کیان تو هم نه رامش و یونا برای جمع آوری اطلاعات و جمع کردن وسایل کمک کن رامش و یونا هم خودتون کاراتون رو میکنین
تازه خبری از لینا و سوزی نشد؟؟؟؟؟
دنیا : من دیروز بهشون زنگ زدم و گفتم فردا ساعت ۵ ظهر می رسم اینجا تا گزارش کارشون رو بدن
آیناز : باشه حاله میتونین برین مواظب خودتون باشین و خوافظ
همه : خدافظ
(آها دینا و یونا باهم خواهرن و دنیا و کیان با هم دوستم و کیان هم دختره)
سوار ماشینم شدم و رفتم خونه آرایشم رو پاک کردم و دیدم ساعت ۴ظهره رفتم ناهار رو خریدم و ساعت ۵ شدو رفتم. و تختم خوابیدم
«یونا»
وقتی که آیناز رفت رفتم تو اتاقم و داشتم کارمرو میکردم که......
۱.۷k
۱۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.