عشق شیرین PART 24
پرش زمانی به فردا
از زبان جینهو
یه لباس مشکی با یه نیم بود مشکی
پوشیدم و موهام رو باز گذاشتم و با
ماشینم به سمت کافه راه افتادم
اونجا که رفتم دیدم جین روی یکی از
صندلی ها نشسته و داره برام دست
تکون می ده
رفتم و اونجا پیش جین نشستم
جینهو ـ خوب بگو چی می خواستی بگی
جین ـ می خوام از خاطرات بچگیمون رو تا الا برات تعریف کنم
جینهو ـ باشه بگو می شنوم
جین ـ منو تو از بچگی باهم دوست بودیم
و در شیش سالگی تو روز تولدت به هم قول دادیم که باهم ازدواج کنیم
جینهو ـ شوخی می کنی دیگه
جین ـ نه همش رو راست میگم
و از اون روز همیشه خونه هم بودیم
ولی یه شب که تو خونه ی ما بودی
مامان و بابت یه تصادف می کنن
و میرن به اتاق عمل ولی دیگه کاری از دکترا بر نمیاد و فوت می کنن
و تو بخواطر شکی که بهت وارد می شه تمام حافظت رو از دست می دی
از زبان جینهو
یه لباس مشکی با یه نیم بود مشکی
پوشیدم و موهام رو باز گذاشتم و با
ماشینم به سمت کافه راه افتادم
اونجا که رفتم دیدم جین روی یکی از
صندلی ها نشسته و داره برام دست
تکون می ده
رفتم و اونجا پیش جین نشستم
جینهو ـ خوب بگو چی می خواستی بگی
جین ـ می خوام از خاطرات بچگیمون رو تا الا برات تعریف کنم
جینهو ـ باشه بگو می شنوم
جین ـ منو تو از بچگی باهم دوست بودیم
و در شیش سالگی تو روز تولدت به هم قول دادیم که باهم ازدواج کنیم
جینهو ـ شوخی می کنی دیگه
جین ـ نه همش رو راست میگم
و از اون روز همیشه خونه هم بودیم
ولی یه شب که تو خونه ی ما بودی
مامان و بابت یه تصادف می کنن
و میرن به اتاق عمل ولی دیگه کاری از دکترا بر نمیاد و فوت می کنن
و تو بخواطر شکی که بهت وارد می شه تمام حافظت رو از دست می دی
۵.۸k
۰۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.