p5
ات:تو کی هستی؟(لحن سرد و اخم)
کوک:دانش اموز جدید(سرد)
وقتی اینو گفت اته فهمید کیه ولی همون طرز حرف زدنو نگه داشت...
ات:چرا شما پشت سر من ایستاده بودید؟(لحن سرد)
کوک:داشتم با مدرسه اشنا میشدم که صدایی منو متوجه خودش کرد و منو تا اینجا همراهی کرد و با شما اشنا شدم..(لحن سرد و خیره به چشم های دختر روبه روش)
ات:اهوم...اگه الان کارتون تموم شده میتونید برین..(سرد و ارام که خیلی ارامش بخش بود)
دخترک درحال رفتن به سمت توپی که به سمت دیوار بود رفت و پسرک هم پشت سرش میومد.....
اته توپ رو برداشت .... خواست که برگرده به پسرک خورد و با برخورد با پسرک خورد به دیوار سرد... سردی دیوار جوری بود که وقتی با پوست گرم دخترک ارتباط برقرار میکرد نالش درمیومد....و پسرک قصه ما که برای بار دوم دخترک قصه ی ما رو ترسونده بود یک میلی متری با دخترک فاصله داشت و بخاط این دخترک نمیتونست از دیوار سرد جدا بشه چون باعث خوردن بدناشون باهم میشد....
کوک:(رفت توی گردن دخترک و یک نفس عمیق کشید و نفس داغش رو با ارامی به گردن دخترک بیرون داد...و گفت)به منم لباس بده منم میخوام بازی کنم...
دخترک پسر روبه روش رو هل داد و لب زد...
ات:پشت سرم بیا..(سرد و دلنشین)
و پسرک پشت سر دخترک راه افتاد....
................................................................................................................................................................................
دوستان کامنت های معنی دار بنویسید و درضمن پارت بعدی اخرین پارتی میشه که براتون مینویسم ...به چه دلیل؟به دلیل اینکه اصلا حمایت نمیکنین منم دیگه انگیزه ای ندارم که براتون پارت بنویسم ولی براتون پارت بعدی رو هم مینویسم تا موقعی که لایکا مد نظرم باشن پارت بعدیش رو هم میزارم
کوک:دانش اموز جدید(سرد)
وقتی اینو گفت اته فهمید کیه ولی همون طرز حرف زدنو نگه داشت...
ات:چرا شما پشت سر من ایستاده بودید؟(لحن سرد)
کوک:داشتم با مدرسه اشنا میشدم که صدایی منو متوجه خودش کرد و منو تا اینجا همراهی کرد و با شما اشنا شدم..(لحن سرد و خیره به چشم های دختر روبه روش)
ات:اهوم...اگه الان کارتون تموم شده میتونید برین..(سرد و ارام که خیلی ارامش بخش بود)
دخترک درحال رفتن به سمت توپی که به سمت دیوار بود رفت و پسرک هم پشت سرش میومد.....
اته توپ رو برداشت .... خواست که برگرده به پسرک خورد و با برخورد با پسرک خورد به دیوار سرد... سردی دیوار جوری بود که وقتی با پوست گرم دخترک ارتباط برقرار میکرد نالش درمیومد....و پسرک قصه ما که برای بار دوم دخترک قصه ی ما رو ترسونده بود یک میلی متری با دخترک فاصله داشت و بخاط این دخترک نمیتونست از دیوار سرد جدا بشه چون باعث خوردن بدناشون باهم میشد....
کوک:(رفت توی گردن دخترک و یک نفس عمیق کشید و نفس داغش رو با ارامی به گردن دخترک بیرون داد...و گفت)به منم لباس بده منم میخوام بازی کنم...
دخترک پسر روبه روش رو هل داد و لب زد...
ات:پشت سرم بیا..(سرد و دلنشین)
و پسرک پشت سر دخترک راه افتاد....
................................................................................................................................................................................
دوستان کامنت های معنی دار بنویسید و درضمن پارت بعدی اخرین پارتی میشه که براتون مینویسم ...به چه دلیل؟به دلیل اینکه اصلا حمایت نمیکنین منم دیگه انگیزه ای ندارم که براتون پارت بنویسم ولی براتون پارت بعدی رو هم مینویسم تا موقعی که لایکا مد نظرم باشن پارت بعدیش رو هم میزارم
۱۰.۶k
۱۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.