𝐀𝐥𝐨𝐧𝐞 𝐢𝐧 𝐒𝐞𝐨𝐮𝐥 فصل ۴ پارت ۱
با تاکسی رفتیم کمپانی جلوی کمپانی پیاده شدیم تهیونگ ماسک زده بود و کلاه سرش بود منم عادی بودم چکن کسی منو نمیشناخت
رفتیم تو کمپانی که بنگ پیدینیم جلومون رو گرفت
پیدی_دختر مارو به کشتن دادی چیکار کردی با خودت؟
_یک بحران خیلی کوچیک بود هگر از چند وقتی دچارش میشم مشکلاتروم فشار میاره
پیدی_باید مراقبت بود پس
_هوم😂😂
پیدی_ها راستی نامه ی سرنوشت سازت رسید من از جواب مطلعم ولی بهتره خودت ببینی
نامه رو ازش گرفتم
_پس بالاخره رسید
تشگری کردم و بدون حرفی رفتم توی اتاقم که حالا مرتب و تمیز بود وقتی اونجا رسیدم یاد اون روز افتادم رفتم نشستم رو تخت که روش رو تختی جدید پهن شده بود
نامع رو باز کردم و خوندمش با دیدن جواب نفسم حبس شد کمبود از خوشحالی بمیرم
_ق.قبول شدممممممم
تهیونگ که پیشم بود اومد و بغلم کرد
ته_من که به گفتم تو قبول میشی
از خوشحالی گریم گرفت
_من قبول شدم تهیونگ قبول شدمممم
خودمو انداختم تو بغلش از خوشحالی گریه میکردم و میخندیدم😂🥺
ته_صدبار گفتم گریه نکن جلوی من لعنتی
_ببخشید ببخشید اخه خیلی خوشحالم حالا میتونم رسما بعنوان یک ایدول شروع به کار کنم
ته_چیزی که حقت بود مال تو شد و چیزی که حق من بود مال من
_🥺😂من و این نامه
بلند شدم از توی کمد چمدونم رو کشیدم بیرون
ته_کجا میخوای بری؟تازه مال من شدی
_جای نمیرم قراره بریم یک خونه جدید تا خوابگاه پیدا میشه اونجا بمونیم
ته_اوه یسس پس منم بر
م جمع کنم وسایلمو
_اوکی برو ولی باز بیا اینجا
ته_باشه
تهیونگ رفت منم وسایلم رو جمع میکردم که جونگکوک اومد اتاقم
_اوپا😂کوک_بهم اوپا نگو
از حالت جدیش میشد فهمید که نمیشه باهاش شوخی کرد منم چیز دیگه ای نگفتم
کوک_حالت خوبه؟دستت بهتره؟
_اره بهترم خداروشکر
کوک_هوم....داری وسایتو برا رفتن به خونه جدید جمع میکنی؟
_اره
کوک_اوهوم خوبه
همون موقع ته اومد
ته_اوه هیونگ اینجایی چیکار میکنی
کوک_هیچی اومدم حال ا.ت رو بپرسم
خداروشکر حالشش خوبه
ته_اره خداروشکر
کوک_اوکی من میرم
ته_فعلا
_فعلا جونگکوک
کوک رفت منم بقیه ی وسایل هامو جمع کردم حدودا همشو جمع کردم یکم مونده بود که تهیونگ پاشد و دستمو کشید و نشوند رو تهت
_چیشد تهیونگ؟
ته_کار نکن پیش من بشین
_اما فردا باید بریم هااا وسایل رو چیکار کنم؟
ته_بعدا جمع کن فعلا بمون پیشم
قدم نسبت بهش یکم کم بود جا شدم تو بغلش و سرمو به سینش فشردم بوی تنش حالمو خوب کرد دلم میخواست هرگز از بغلش بیرون نیام ولی نمیشد دیگه
ته_امروز با پیدینیم صحبت میکنم
_من میترسم هنوزم
ته_ازچی؟
_از اینکه نخواد قبول کنه
ته_پیدینیم اون قدرا هم بدجنس نیسته
_میدونم ولی هرچی باشهای کمپانی اونم وسطه ممکنه که شایعه پراکنی بشه.................
رفتیم تو کمپانی که بنگ پیدینیم جلومون رو گرفت
پیدی_دختر مارو به کشتن دادی چیکار کردی با خودت؟
_یک بحران خیلی کوچیک بود هگر از چند وقتی دچارش میشم مشکلاتروم فشار میاره
پیدی_باید مراقبت بود پس
_هوم😂😂
پیدی_ها راستی نامه ی سرنوشت سازت رسید من از جواب مطلعم ولی بهتره خودت ببینی
نامه رو ازش گرفتم
_پس بالاخره رسید
تشگری کردم و بدون حرفی رفتم توی اتاقم که حالا مرتب و تمیز بود وقتی اونجا رسیدم یاد اون روز افتادم رفتم نشستم رو تخت که روش رو تختی جدید پهن شده بود
نامع رو باز کردم و خوندمش با دیدن جواب نفسم حبس شد کمبود از خوشحالی بمیرم
_ق.قبول شدممممممم
تهیونگ که پیشم بود اومد و بغلم کرد
ته_من که به گفتم تو قبول میشی
از خوشحالی گریم گرفت
_من قبول شدم تهیونگ قبول شدمممم
خودمو انداختم تو بغلش از خوشحالی گریه میکردم و میخندیدم😂🥺
ته_صدبار گفتم گریه نکن جلوی من لعنتی
_ببخشید ببخشید اخه خیلی خوشحالم حالا میتونم رسما بعنوان یک ایدول شروع به کار کنم
ته_چیزی که حقت بود مال تو شد و چیزی که حق من بود مال من
_🥺😂من و این نامه
بلند شدم از توی کمد چمدونم رو کشیدم بیرون
ته_کجا میخوای بری؟تازه مال من شدی
_جای نمیرم قراره بریم یک خونه جدید تا خوابگاه پیدا میشه اونجا بمونیم
ته_اوه یسس پس منم بر
م جمع کنم وسایلمو
_اوکی برو ولی باز بیا اینجا
ته_باشه
تهیونگ رفت منم وسایلم رو جمع میکردم که جونگکوک اومد اتاقم
_اوپا😂کوک_بهم اوپا نگو
از حالت جدیش میشد فهمید که نمیشه باهاش شوخی کرد منم چیز دیگه ای نگفتم
کوک_حالت خوبه؟دستت بهتره؟
_اره بهترم خداروشکر
کوک_هوم....داری وسایتو برا رفتن به خونه جدید جمع میکنی؟
_اره
کوک_اوهوم خوبه
همون موقع ته اومد
ته_اوه هیونگ اینجایی چیکار میکنی
کوک_هیچی اومدم حال ا.ت رو بپرسم
خداروشکر حالشش خوبه
ته_اره خداروشکر
کوک_اوکی من میرم
ته_فعلا
_فعلا جونگکوک
کوک رفت منم بقیه ی وسایل هامو جمع کردم حدودا همشو جمع کردم یکم مونده بود که تهیونگ پاشد و دستمو کشید و نشوند رو تهت
_چیشد تهیونگ؟
ته_کار نکن پیش من بشین
_اما فردا باید بریم هااا وسایل رو چیکار کنم؟
ته_بعدا جمع کن فعلا بمون پیشم
قدم نسبت بهش یکم کم بود جا شدم تو بغلش و سرمو به سینش فشردم بوی تنش حالمو خوب کرد دلم میخواست هرگز از بغلش بیرون نیام ولی نمیشد دیگه
ته_امروز با پیدینیم صحبت میکنم
_من میترسم هنوزم
ته_ازچی؟
_از اینکه نخواد قبول کنه
ته_پیدینیم اون قدرا هم بدجنس نیسته
_میدونم ولی هرچی باشهای کمپانی اونم وسطه ممکنه که شایعه پراکنی بشه.................
۱۱.۶k
۱۲ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.