چند پارتی(پارت اخرررر)
پارت آخر (۵)
_عای
+بریم دکتر
_اره
(بیمارستان)
دکی:تبریک میگم شما باردارید
_چی
+بابا…بابا شدمممم
_عاخ
+چی شد
_هیچی
+*خنده
_بسه جونگکوک بسههه
+خیلی خب باشه*خنده
_خدا شفا بده بهت
(یه ماه بعد)
ات ویو
همه چیز داشت خوب پیش میرفت خیلی خوف🥲
تا موقعی ک یه مسیج اومد
“هنوز به اون شوهر خیانتکارت اعتماد داری؟اگ میخای اون روی کثیفشو ببینی بیا به این آدرس”
وقتی آدرس دیدم چشمام چهارتا شد
این همون پنت هاوسی بود ک جونگکوک برام خریده بود
نه نه جونگکوک اینکارو نمیکنه نه
لباسام پوشیدم(عکسش هست)
تاکسی گرفتم و حرکت کردم فقط دعا دعا میکردم جونگکوک اونجا نباشه
رسیدم با کلی استرس پیاده شدم
همه جا تاریک بود
پاهام سست شده بود نمیدونستم چیکار کنم
رفتم داخل همه جا تاریک بود
_جو..جو..نگ..کوک؟
یهو جونگکوک جلوم زانو زد و دستش جلوم دراز و چراغا روشن شد
+بیب…حاضری با دخترمون زندگی سه نفرمون رو شروع کنیم؟
_دختر؟*بفض
+سرمو به معنی اره تکون دادم و بعد بغلش کردم
(۵سال بعد)
_جونگکوککککککک بگیرشششش
+گرفتمت موشششش کوچووولو
لینا:جیغغغغ
_و+چی شددددد
لینا:ههه فرار کلدممم
+گرفتمتتتتتتتت
لینا:جیغغغغ
+دیگه نمیتونی فرار کنی
لینا:نه نه واگعیهههههه من بستنی میخوامممم
+باشه باشه*خنده
و اینجوری شد ک این خانواده تا آخر عمر با خوبی و خوشی زندگیییی کردنددددد
خب برید خونه هاتون
راستیییی
شنیدید چهارشنبه امتحان کشوری داریم؟من بدبخ باید بشینم بخونممممم
_عای
+بریم دکتر
_اره
(بیمارستان)
دکی:تبریک میگم شما باردارید
_چی
+بابا…بابا شدمممم
_عاخ
+چی شد
_هیچی
+*خنده
_بسه جونگکوک بسههه
+خیلی خب باشه*خنده
_خدا شفا بده بهت
(یه ماه بعد)
ات ویو
همه چیز داشت خوب پیش میرفت خیلی خوف🥲
تا موقعی ک یه مسیج اومد
“هنوز به اون شوهر خیانتکارت اعتماد داری؟اگ میخای اون روی کثیفشو ببینی بیا به این آدرس”
وقتی آدرس دیدم چشمام چهارتا شد
این همون پنت هاوسی بود ک جونگکوک برام خریده بود
نه نه جونگکوک اینکارو نمیکنه نه
لباسام پوشیدم(عکسش هست)
تاکسی گرفتم و حرکت کردم فقط دعا دعا میکردم جونگکوک اونجا نباشه
رسیدم با کلی استرس پیاده شدم
همه جا تاریک بود
پاهام سست شده بود نمیدونستم چیکار کنم
رفتم داخل همه جا تاریک بود
_جو..جو..نگ..کوک؟
یهو جونگکوک جلوم زانو زد و دستش جلوم دراز و چراغا روشن شد
+بیب…حاضری با دخترمون زندگی سه نفرمون رو شروع کنیم؟
_دختر؟*بفض
+سرمو به معنی اره تکون دادم و بعد بغلش کردم
(۵سال بعد)
_جونگکوککککککک بگیرشششش
+گرفتمت موشششش کوچووولو
لینا:جیغغغغ
_و+چی شددددد
لینا:ههه فرار کلدممم
+گرفتمتتتتتتتت
لینا:جیغغغغ
+دیگه نمیتونی فرار کنی
لینا:نه نه واگعیهههههه من بستنی میخوامممم
+باشه باشه*خنده
و اینجوری شد ک این خانواده تا آخر عمر با خوبی و خوشی زندگیییی کردنددددد
خب برید خونه هاتون
راستیییی
شنیدید چهارشنبه امتحان کشوری داریم؟من بدبخ باید بشینم بخونممممم
۸.۳k
۰۶ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.