فیک طلسم شده قسمت ۲۵
فیکس از ترس اینکه میسو نبینه اتش سرخورد و رفت پایین الکی گفت دلم داره پیچ میده و رفتش بیرون فرار کرد
جسیکا هم دید تنهاست داشت می رفت که یهو جون کوک اومد دستشو گرفت جسیکا گفت ولم کن بی شخصیت
جون کوک گفت متاسفم نمیتونم دستت ول کنم
جسیکا گفت چرااا مسخره بازی درنیار بزار برم
میسو اومد به قفسه سینه ای جون کوک دست زد الکی
جسیکا گفت دست نزن
جون کوک گفت چرااا دست نزنه اون نامزدمه هاااا
جسیکا بغض اش ترکید و سالن سینما رو ترک کرد
جون کوک هرچی دنبال اش گشت پیدایش نکرد تا اینکه روی پله های خونه اش پیدا کرد
یادش رفته بود کلید بیاره چون پدرش مریض احوال بود
جون کوک اومد گفت میای بغلم
جسیکا بهش پشت کرد و با گریه گفت نه ممنون تشریف ببر من غریبه هستم و اصلا شما رو نمیشناسم
جون کوک توی دلش میگفت وای نه دوباره اون طلسم فعال شده
جون کوک اومد که بغلش کنه چون زمین اونجا لز بود افتاد روی جسیکا هردوتا محو هم شدن
جسیکا چشماش در اومد تا اینکه جون کوک بلند شد از روی جسیکا اعضا هم دیدن اشون
جسیکا هم دید تنهاست داشت می رفت که یهو جون کوک اومد دستشو گرفت جسیکا گفت ولم کن بی شخصیت
جون کوک گفت متاسفم نمیتونم دستت ول کنم
جسیکا گفت چرااا مسخره بازی درنیار بزار برم
میسو اومد به قفسه سینه ای جون کوک دست زد الکی
جسیکا گفت دست نزن
جون کوک گفت چرااا دست نزنه اون نامزدمه هاااا
جسیکا بغض اش ترکید و سالن سینما رو ترک کرد
جون کوک هرچی دنبال اش گشت پیدایش نکرد تا اینکه روی پله های خونه اش پیدا کرد
یادش رفته بود کلید بیاره چون پدرش مریض احوال بود
جون کوک اومد گفت میای بغلم
جسیکا بهش پشت کرد و با گریه گفت نه ممنون تشریف ببر من غریبه هستم و اصلا شما رو نمیشناسم
جون کوک توی دلش میگفت وای نه دوباره اون طلسم فعال شده
جون کوک اومد که بغلش کنه چون زمین اونجا لز بود افتاد روی جسیکا هردوتا محو هم شدن
جسیکا چشماش در اومد تا اینکه جون کوک بلند شد از روی جسیکا اعضا هم دیدن اشون
۸.۱k
۱۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.