چند پارتی جونکوک
ویو ا.ت :
صبح شده بود خسته بودم چون کل شب رو نخوابیده بودم و هیجان داشتم چون قرار بود با داداشم کیم جی هو اسباب کشی کنیم به خونه ی جدیدمون
_________________
ا.ت : سلام صبحت بخیر داداشی
جی هو : باید چند روزی بری *سرد*
ا.ت : منظورت و نمیفهم
جی هو : مشخص نیست؟ یکسری کار اداری برام پیش اومده خودم تنها اسباب کشی میکنم تو فعلا باید بری بجای دیگه
ا.ت : کجا برم ها؟ برم پیش مامان روانیم
یا پدر مع.ت.ادم؟
ها
جی هو : زیاد زر بزنی میفرستمت پیش ننه بابات
ا.ت : درست حرف بزن اونا مادر پدر تو هم هستن!
جی هو : باورم نمیشه داری به اون مرتیکه ی (سانسور کنم بهتره) میگی پدر
در ضمن قراره بری پیش یکی از دوستای من بمونی *سرد*
ا.ت : منظورت چیه؟ ها ؟ دوستای تو که از س هم روانی ترن (لقب مادرشون s هست)
جی هو : پس بزار یه زنگ به یون ها بزنم
(اکس تاکسیک و روانی ا.ت)
ا.ت : قبوله میرم
جی هو : خوبه پس آماده شو تا ببرمت
ا.ت،
باورم نمیشد داره اینکار رو میکنه حالا اگه من تو خونه بمونم چی میشه مگه من ۱۰ سالمه
احساس بدی داشتم چون دوستای به ظاهر برادرم اکثرا روانی بودن!
داشتم چمدونم و میبستم
جی هو : آماده شدی ؟
ا.ت یک لحظه
فکر نمیکردم خیلی مهم باشه پس لباس هامو عوض نکردم اصلا مگه دوست ها داداش من آدم مهمی هستن که من جلو شون لباس خوب بپوشم؟ همین پیژامه ی خودم خوبه
تازه من قراره فقط شب ها و صبح ها. اونجا باشم بقیش همش کلاب و پارتی با دوستام
قبلش زنگ میزنم به میونگ
*یک ساعت بعد*
ا.ت: جی هو من آمادم
جی هو : چه عجب سوار ماشین شو
*یک ساعت بعد*
ا.ت : نرسیدی.
جی هو حرفشو قطع میکنه
رسیدیم
یک عمارت بزرگ بود
یعنی واقعا داداش من یک همچین دوستایی هم داره؟
در زدیم و در باز شد خدمتکار بود
خدمتکار : سلام اسم من هیلی هست شما باید خانوم ا.ت باشید الان میگم آقا بیان
ا.ت : باشه هیلی
یک پسر خیلی جذاب میاد جلوی در
سلام ا.ت سلام j *سرد
جی هو : سلام آقا
اون پسر جذابه : بیا تو ا.ت
ا.ت
از برادرم خداحافظی کردم و رفتم داخل
سوالات زیادی ذهنم و درگیر کرده بود مثل اینکه چطور کسی مثل داداش من با همچین فرد پولداری دوسته؟ یا اینکه چرا به این مرده گفت آقا مگه دوستش نبود؟
اون جذابه : اسم من جونگ کوک هست ا.ت و تو حق نداری بیشتر از این بدونی
ا.ت : منظورت چیه؟
کوک : واقعا نمیدونی؟ *پوزخند
ا.ت : نه *اخم
کوک : یعنی واقعا نمیدونی باید حرف اربابت رو گوش بدی؟ *پوزخند
ا.ت : ارباب؟ تو چ.س هم نیستی
کوک : سعی کردم باهات خوب باشم ولی الان که روی تخت تقلا کردی میفهمی
صبح شده بود خسته بودم چون کل شب رو نخوابیده بودم و هیجان داشتم چون قرار بود با داداشم کیم جی هو اسباب کشی کنیم به خونه ی جدیدمون
_________________
ا.ت : سلام صبحت بخیر داداشی
جی هو : باید چند روزی بری *سرد*
ا.ت : منظورت و نمیفهم
جی هو : مشخص نیست؟ یکسری کار اداری برام پیش اومده خودم تنها اسباب کشی میکنم تو فعلا باید بری بجای دیگه
ا.ت : کجا برم ها؟ برم پیش مامان روانیم
یا پدر مع.ت.ادم؟
ها
جی هو : زیاد زر بزنی میفرستمت پیش ننه بابات
ا.ت : درست حرف بزن اونا مادر پدر تو هم هستن!
جی هو : باورم نمیشه داری به اون مرتیکه ی (سانسور کنم بهتره) میگی پدر
در ضمن قراره بری پیش یکی از دوستای من بمونی *سرد*
ا.ت : منظورت چیه؟ ها ؟ دوستای تو که از س هم روانی ترن (لقب مادرشون s هست)
جی هو : پس بزار یه زنگ به یون ها بزنم
(اکس تاکسیک و روانی ا.ت)
ا.ت : قبوله میرم
جی هو : خوبه پس آماده شو تا ببرمت
ا.ت،
باورم نمیشد داره اینکار رو میکنه حالا اگه من تو خونه بمونم چی میشه مگه من ۱۰ سالمه
احساس بدی داشتم چون دوستای به ظاهر برادرم اکثرا روانی بودن!
داشتم چمدونم و میبستم
جی هو : آماده شدی ؟
ا.ت یک لحظه
فکر نمیکردم خیلی مهم باشه پس لباس هامو عوض نکردم اصلا مگه دوست ها داداش من آدم مهمی هستن که من جلو شون لباس خوب بپوشم؟ همین پیژامه ی خودم خوبه
تازه من قراره فقط شب ها و صبح ها. اونجا باشم بقیش همش کلاب و پارتی با دوستام
قبلش زنگ میزنم به میونگ
*یک ساعت بعد*
ا.ت: جی هو من آمادم
جی هو : چه عجب سوار ماشین شو
*یک ساعت بعد*
ا.ت : نرسیدی.
جی هو حرفشو قطع میکنه
رسیدیم
یک عمارت بزرگ بود
یعنی واقعا داداش من یک همچین دوستایی هم داره؟
در زدیم و در باز شد خدمتکار بود
خدمتکار : سلام اسم من هیلی هست شما باید خانوم ا.ت باشید الان میگم آقا بیان
ا.ت : باشه هیلی
یک پسر خیلی جذاب میاد جلوی در
سلام ا.ت سلام j *سرد
جی هو : سلام آقا
اون پسر جذابه : بیا تو ا.ت
ا.ت
از برادرم خداحافظی کردم و رفتم داخل
سوالات زیادی ذهنم و درگیر کرده بود مثل اینکه چطور کسی مثل داداش من با همچین فرد پولداری دوسته؟ یا اینکه چرا به این مرده گفت آقا مگه دوستش نبود؟
اون جذابه : اسم من جونگ کوک هست ا.ت و تو حق نداری بیشتر از این بدونی
ا.ت : منظورت چیه؟
کوک : واقعا نمیدونی؟ *پوزخند
ا.ت : نه *اخم
کوک : یعنی واقعا نمیدونی باید حرف اربابت رو گوش بدی؟ *پوزخند
ا.ت : ارباب؟ تو چ.س هم نیستی
کوک : سعی کردم باهات خوب باشم ولی الان که روی تخت تقلا کردی میفهمی
۳.۸k
۱۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.