عشق مغرور پارت ۱۰

من: که توسط یه نفر در آغوش گرفته شدم . اصلا آزمایشگاه رفت رو هواا. بعدش از بغل تهیونگ بیرون اومدم. یعنی میشد که نگرانی رو تو چشماش دید. ولی ..ولی جرا انقدر نگران بود . چرا اصلا نجاتم داد. وات دفاخخخخخ . گیج شدم ولش کن. تهیونگ: حالت خوبه ا.ت؟؟
من: وات الان گف حالم خوبه؟؟ اره خوبم . توچیزیت نشد؟؟ توذهنم : هااا الان چی گفم ؟؟ وای گیج شدم.
تهیونگ: ممنون خوبم .
استاد: پارک ا.ت خوبی ؟؟
من: بله خوبم اتفاق خاصی نیفتاده که:)
استاد: یعنی چی عزیزم؟؟ اگه چیزیت میشد من چیکار باید میکردم. ؟؟.
من: فاتحه میخوندید.
همه زدن زیر خنده.
استاد: 😐. باشه برید سر کلاس تا معلم جغرافیاتون بیاد.
همه باهم: باشه استاد.
همه رفتیم ک نشستیم تهیونگ اومد کنارم . من: یااااا برو اونور وگرنه جیغ میکشم .
تهیونگ: جرئت داری جیغ بکش.
من: مگه جرئت میخواد تهیونگخان؟؟
تهیونگ: خیلی جرئت میخواد خانومه ا.ت
من: هزار و دو باره دارم با میگم که به من نگو خانومه ا.ت . حالین نمیشه که . از بس بی مغزی از بس که کله مله نداری حالی نمیشی.
تهیونگ: الان به من گفتی که کله مله ندارمو بی مغرم نه ؟؟
من: اره مگه چی گفتم ؟؟ چیش مگه میخوای چیکار کنی؟؟
پایان پارت ۱۰ الان سه پارت بعدم میزارم


#پست_جدید #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن