𝗣𝗮𝗿𝘁²¹
𝗣𝗮𝗿𝘁²¹
𝗙𝗮𝗸𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲: 𝗬𝗮𝘀
𝘀𝗲𝗰𝗼𝗻𝗱 𝗰𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿
ساعت هفت صبح توی یه کوچه خلوت و نم گرفته، چاره ای جز اطاعت از حرفش نداشتم....
پوفی از روی عصبانیت کشید و دوباره نشست کنارم.
ماشین روشن بود، فقط بی حرف حرکتش داد تا اول از این کوچه و آدمای آشناش دور بشه.
ته کوچه ای که ختم میشد به خیابون اصلی ماشینِ جونگ کوک در حینِ پیچیدن توی کوچه راهمون رو سد کرد.
هر دو ماشین مقابلم هم ایستاده بودن و انگار مثل سرنشین هاشون، اونا هم باهم دوئل میکردن.
تهیونگ زیر لب غرید:
تهیونگ: خرمگس، تو دیگه از کدوم گوری پیدات شد.
برای جونگ کوک بوق زد و دستش رو به علامت بکش کنار تکون داد.
و فحشی هم زیر لبش زمزمه کرد.
گوشیم زنگ میخورد.
میدونستم شوگا هستش!
نگاهم مات مونده بود روی جونگ کوک و دشمنیِ جدیدش با تهیونگ.
تهیونگ با پرویی و عصبانیت شیشه رو پایین پایین کشید و و سرش رو از پنجره بیرون برد و رو به جونگ کوک داد زد:
تهیونگ: بکش کنار، اعصاب بحث کردن باهات ندارم. برو کنار میخوام برم.
دوباره گوشیم زنگ خورد.
کلافه از این وضعیت زیر لب غریدم و پنجه هام رو میون هم فشردم که ناخن هام کف دستام فرو رفتن.
طولی نکشید انتظاری که داشتم براورده شد. جونگ کوک کاری کرد.
تا تهیونگ رو دیوونه کنه.
من یه بار دیوونگی این آدمو دیدم، دیدم که عواقبش شد مرگِ جین.
با عصبانیت پیاده شد و در رو به هم کوبید.
صدای داد و نعره اش اونقدر بلند بود که انگار که نه انگار این آدم یه وکیلِ سرشناسه.
لحظه ای بعد هر دو دست به یقه مقابلم هم ایستادن.
صدای بلند جونگ کوک رو هم شنیدم که با خشم توی صورتِ تهیونگ لب زد:
جونگ کوک: من تو رو بیچاره میکنم اما نه حالا، به وقتش روزگاری برات بسازم که سگِ بیابونم به حالت زار بزنه.
تهیونگ: تو چیکار منو زندگیم داری؟ اصلا به تو چه....
•پارت بیست و یکم•
•یاس•
شرایط:۵۰لایک
فالو کردن نویسنده:)
𝗙𝗮𝗸𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲: 𝗬𝗮𝘀
𝘀𝗲𝗰𝗼𝗻𝗱 𝗰𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿
ساعت هفت صبح توی یه کوچه خلوت و نم گرفته، چاره ای جز اطاعت از حرفش نداشتم....
پوفی از روی عصبانیت کشید و دوباره نشست کنارم.
ماشین روشن بود، فقط بی حرف حرکتش داد تا اول از این کوچه و آدمای آشناش دور بشه.
ته کوچه ای که ختم میشد به خیابون اصلی ماشینِ جونگ کوک در حینِ پیچیدن توی کوچه راهمون رو سد کرد.
هر دو ماشین مقابلم هم ایستاده بودن و انگار مثل سرنشین هاشون، اونا هم باهم دوئل میکردن.
تهیونگ زیر لب غرید:
تهیونگ: خرمگس، تو دیگه از کدوم گوری پیدات شد.
برای جونگ کوک بوق زد و دستش رو به علامت بکش کنار تکون داد.
و فحشی هم زیر لبش زمزمه کرد.
گوشیم زنگ میخورد.
میدونستم شوگا هستش!
نگاهم مات مونده بود روی جونگ کوک و دشمنیِ جدیدش با تهیونگ.
تهیونگ با پرویی و عصبانیت شیشه رو پایین پایین کشید و و سرش رو از پنجره بیرون برد و رو به جونگ کوک داد زد:
تهیونگ: بکش کنار، اعصاب بحث کردن باهات ندارم. برو کنار میخوام برم.
دوباره گوشیم زنگ خورد.
کلافه از این وضعیت زیر لب غریدم و پنجه هام رو میون هم فشردم که ناخن هام کف دستام فرو رفتن.
طولی نکشید انتظاری که داشتم براورده شد. جونگ کوک کاری کرد.
تا تهیونگ رو دیوونه کنه.
من یه بار دیوونگی این آدمو دیدم، دیدم که عواقبش شد مرگِ جین.
با عصبانیت پیاده شد و در رو به هم کوبید.
صدای داد و نعره اش اونقدر بلند بود که انگار که نه انگار این آدم یه وکیلِ سرشناسه.
لحظه ای بعد هر دو دست به یقه مقابلم هم ایستادن.
صدای بلند جونگ کوک رو هم شنیدم که با خشم توی صورتِ تهیونگ لب زد:
جونگ کوک: من تو رو بیچاره میکنم اما نه حالا، به وقتش روزگاری برات بسازم که سگِ بیابونم به حالت زار بزنه.
تهیونگ: تو چیکار منو زندگیم داری؟ اصلا به تو چه....
•پارت بیست و یکم•
•یاس•
شرایط:۵۰لایک
فالو کردن نویسنده:)
۶.۲k
۲۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.