چند پارتی (وقتی بیماری قلبی داری ....)پارت ۲ (آخر)
#هیونجین
#استری_کیدز
با صدای ضعیفی گفتی تا بغض توی گلوت معلوم نشه
_ نیازی نیست...همینجا راحتم...
دروغ میگفت ؟...شاید...
آروم آروم اشک از چشمات فرو ریخت...
+ لطفاً برو...
دوباره آروم گفتی اما...حالا دیگه هیون متوجه ی بغض و یا بهتر بگم..حتی گریه هات هم شده بود...
آروم از روی صندلی کنار تخت بلند شد و به سمتت اومد و تورو به سمت خودش برگردوند...
_ چرا گریه میکنی ؟
با لحنی ناراحت و آروم لب زد...چشمای پر از اشک و مظلومت رو به مردت دادی
+ متاسفم....
هیون آروم شروع کرد با انگشت شصتش اشکات رو پاک کردن
_ عشق من...تو دلیلی برای متاسف بودن نداری...
چطور میتونست با این همه خستگی که تو براش به وجود آورده بودی اینقدر زیبا و محبت آمیز حرف بزنه ؟
+ من زندگی رو ازت گرفتم
گریه هات شدت گرفت
+ من...هق هق..من
هیون که حالا بغضش گرفته بود...محکم تورو به سینش فشرد و آروم آروم کمرت رو نوازش میکرد
+ متاس..هق هق... متاسفم
حالا از چشمای زیبای هیون هم اشک میریخت...آروم بوسه های پی در پیی روی موهات میزاشت و کمرت رو نوازش میکرد
_ نه...نه عشق من...نیازی نیست...
همینطور که تورو سفت تر از قبل توی بغلش گرفته بود....لب زد :
_ تو تمام منی...همه چیز منی....توی هر مکان با تو...برای من مثل بهشته عشقم.....
_ قول میدم خوب بشی....قول میدم بهتر بشی....و تا اون زمان....هرگز ازم معذرت خواهی نکن.....تو همه چیزی هستی که من دارم....تو تمام منی عشقم....
اروم تورو از خودش فاصله داد و همینطور که اشک میریخت...لبخندی به روی زیبا و مظلومت زد
_ تو زندگی بخش منی
#استری_کیدز
با صدای ضعیفی گفتی تا بغض توی گلوت معلوم نشه
_ نیازی نیست...همینجا راحتم...
دروغ میگفت ؟...شاید...
آروم آروم اشک از چشمات فرو ریخت...
+ لطفاً برو...
دوباره آروم گفتی اما...حالا دیگه هیون متوجه ی بغض و یا بهتر بگم..حتی گریه هات هم شده بود...
آروم از روی صندلی کنار تخت بلند شد و به سمتت اومد و تورو به سمت خودش برگردوند...
_ چرا گریه میکنی ؟
با لحنی ناراحت و آروم لب زد...چشمای پر از اشک و مظلومت رو به مردت دادی
+ متاسفم....
هیون آروم شروع کرد با انگشت شصتش اشکات رو پاک کردن
_ عشق من...تو دلیلی برای متاسف بودن نداری...
چطور میتونست با این همه خستگی که تو براش به وجود آورده بودی اینقدر زیبا و محبت آمیز حرف بزنه ؟
+ من زندگی رو ازت گرفتم
گریه هات شدت گرفت
+ من...هق هق..من
هیون که حالا بغضش گرفته بود...محکم تورو به سینش فشرد و آروم آروم کمرت رو نوازش میکرد
+ متاس..هق هق... متاسفم
حالا از چشمای زیبای هیون هم اشک میریخت...آروم بوسه های پی در پیی روی موهات میزاشت و کمرت رو نوازش میکرد
_ نه...نه عشق من...نیازی نیست...
همینطور که تورو سفت تر از قبل توی بغلش گرفته بود....لب زد :
_ تو تمام منی...همه چیز منی....توی هر مکان با تو...برای من مثل بهشته عشقم.....
_ قول میدم خوب بشی....قول میدم بهتر بشی....و تا اون زمان....هرگز ازم معذرت خواهی نکن.....تو همه چیزی هستی که من دارم....تو تمام منی عشقم....
اروم تورو از خودش فاصله داد و همینطور که اشک میریخت...لبخندی به روی زیبا و مظلومت زد
_ تو زندگی بخش منی
۳۸.۸k
۰۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.