𝑷𝒂𝒓𝒕¹³
عشق زیبا (𝚜𝚌𝚑𝚘𝚗𝚎 𝙻𝚒𝚎𝚋𝚎) 𝑷𝒂𝒓𝒕¹³
از زبان جیمین:
فرداش با ا/ت چن تا وسایل گرفتیم بعدش وسایل پبک نیک رو آماده کردیم ساعت تقریبا ۱۰ بود آماده شدیم و حرکت کردیم سر محله مون با بچه ها قرار داشتیم که کجا بریم و همراه باشیم رسیدیم اونجا از ماشین پیاده شدیم .....
از زبان ا/ت:
از ماشین پیاده شدیم و سلام کردیم. شروع کردیم حرف زدن
هه جی: خب کجا حالا میخاین برین؟ جین: پارک سئوراکسان چطوره!؟ جیمین و کوک: خوبه
ا/ت: ارع خوبه. ( این جایی که میخان برن یک جایی از سئول هس. واو چقدر منطقی گفتم تشویقم کنین😂) همه سوار ماشین شدیم رو حرکت کردیم.
(عکس لباساشون رو میزارم)
.
.
.
.
.
رسیدیم اول پسرا رفتن و من و هه جی موندیم تاب خوردیم که اونا جا پیدا کنن به هه جی گفتم: + هه جی امیدوارم جایی پیدا کنن که جلو چشم مردم نباشن و نخان ماسک بزنن چون اومدن تفریح بعد بخان با ماسک تفریح کنن ¥ ارع خیلی بده. گوشی هه جی زنگ خورد
¥ الو ..... اوممم باشه اومدیم. + کجان. ¥ کوک گفت بیام جایی که قبلا باهاش رفتم + اوکی بریم...... رسیدیم پیششون یه پسری هم پیششون بود جیهوپ اومد جلو گفت: ایشون هیون سون هستن پسر عموی جیمین. هیون سون ایشون ا/ت هستن دوست دختر جیمین. + خوشبختم از دیدنتون هیون سون: منم راحت باش + آهه ممنون. جای خوبی رو پیدا کرده بودن میتونستن ماسکشون رو در بیارن این خوب بود. با هه جی شروع کردیم غذا درست کردن پسرا داشتن بازی میکردن غذا را روشن کردیم و تا بپزه و رفتیم پیششون هه جی بازی رو بلد بود رفت منم با دقت نگاه کردم که دور بعدی رفتم با هیون یون یار شدم جیمین یجوری بود . دور اول بردیم و بزن قدش با هیون سون انجام دادیم دور بعدی جیمین و تهیونگ بردن و تا آخر جدیتش تو بازی زیاد بود نگاه هاش ترسناک بود تازه فهمیدم که اعصابش خورد میشه از اینکه کنار اون پسره هستم.... بازی تموم شد همه یه جایی برای خودشون نشستن که هیون سون گفت: ا/ت دلم میخاد باهات بیشتر آشنا شم + خب بیا خونه ی پسر عموت هیون سون: نیازی نیست من بیام تو بیا که جیمین اهم اهم کرد و حرفمون تموم شد. غذا رو که خوردیم. دوباره هیون سون باهام حرف زد وقتی حرفم تموم شد دیدم جیمین نیس بچه ها گفتم رفته اینجا ها دور بزنه من رفتم دنبالش بلاخره پیداش کردم معلوم بود عصبانی بود پس از دور تعقیبش می کردم....
از زبان جیمین:
واییی ا/ت کی میخاد لاس زدن رو با این احمق تموم کنه دوباره دارن حرف میزنن خدا بهتره برم اینجا دور بزنم تا یادم بره ..... احساس کردم کسی دنباله اهمیت ندادم و نشستم رو یه نیمکت
از زبان ا/ت:
نشست رو نیمکت منم پشت درخت نیمکت قائم شدم که گفت: هر کی هسی بیا بیرون . پشمام ریخت ( مگه پشم داشتی تو که الان بریزه) تعجب کردم به خاطر اینکه نشناستم کیفم رو جلوی صورتم گرفتم ( خو اسکل عشقشو نشناسه تازه از لباس هاتم ضایعس🤦🏻♀️😂) خانم نویسنده میشه اون بالا نزنی تو ذوقم ( باشه باشه تو کارتو بکن ببینم چیکار میخای بکنی 🤝🏻 ) ..........
لایک و کامنت= پارت بعدی🖇️✨
از زبان جیمین:
فرداش با ا/ت چن تا وسایل گرفتیم بعدش وسایل پبک نیک رو آماده کردیم ساعت تقریبا ۱۰ بود آماده شدیم و حرکت کردیم سر محله مون با بچه ها قرار داشتیم که کجا بریم و همراه باشیم رسیدیم اونجا از ماشین پیاده شدیم .....
از زبان ا/ت:
از ماشین پیاده شدیم و سلام کردیم. شروع کردیم حرف زدن
هه جی: خب کجا حالا میخاین برین؟ جین: پارک سئوراکسان چطوره!؟ جیمین و کوک: خوبه
ا/ت: ارع خوبه. ( این جایی که میخان برن یک جایی از سئول هس. واو چقدر منطقی گفتم تشویقم کنین😂) همه سوار ماشین شدیم رو حرکت کردیم.
(عکس لباساشون رو میزارم)
.
.
.
.
.
رسیدیم اول پسرا رفتن و من و هه جی موندیم تاب خوردیم که اونا جا پیدا کنن به هه جی گفتم: + هه جی امیدوارم جایی پیدا کنن که جلو چشم مردم نباشن و نخان ماسک بزنن چون اومدن تفریح بعد بخان با ماسک تفریح کنن ¥ ارع خیلی بده. گوشی هه جی زنگ خورد
¥ الو ..... اوممم باشه اومدیم. + کجان. ¥ کوک گفت بیام جایی که قبلا باهاش رفتم + اوکی بریم...... رسیدیم پیششون یه پسری هم پیششون بود جیهوپ اومد جلو گفت: ایشون هیون سون هستن پسر عموی جیمین. هیون سون ایشون ا/ت هستن دوست دختر جیمین. + خوشبختم از دیدنتون هیون سون: منم راحت باش + آهه ممنون. جای خوبی رو پیدا کرده بودن میتونستن ماسکشون رو در بیارن این خوب بود. با هه جی شروع کردیم غذا درست کردن پسرا داشتن بازی میکردن غذا را روشن کردیم و تا بپزه و رفتیم پیششون هه جی بازی رو بلد بود رفت منم با دقت نگاه کردم که دور بعدی رفتم با هیون یون یار شدم جیمین یجوری بود . دور اول بردیم و بزن قدش با هیون سون انجام دادیم دور بعدی جیمین و تهیونگ بردن و تا آخر جدیتش تو بازی زیاد بود نگاه هاش ترسناک بود تازه فهمیدم که اعصابش خورد میشه از اینکه کنار اون پسره هستم.... بازی تموم شد همه یه جایی برای خودشون نشستن که هیون سون گفت: ا/ت دلم میخاد باهات بیشتر آشنا شم + خب بیا خونه ی پسر عموت هیون سون: نیازی نیست من بیام تو بیا که جیمین اهم اهم کرد و حرفمون تموم شد. غذا رو که خوردیم. دوباره هیون سون باهام حرف زد وقتی حرفم تموم شد دیدم جیمین نیس بچه ها گفتم رفته اینجا ها دور بزنه من رفتم دنبالش بلاخره پیداش کردم معلوم بود عصبانی بود پس از دور تعقیبش می کردم....
از زبان جیمین:
واییی ا/ت کی میخاد لاس زدن رو با این احمق تموم کنه دوباره دارن حرف میزنن خدا بهتره برم اینجا دور بزنم تا یادم بره ..... احساس کردم کسی دنباله اهمیت ندادم و نشستم رو یه نیمکت
از زبان ا/ت:
نشست رو نیمکت منم پشت درخت نیمکت قائم شدم که گفت: هر کی هسی بیا بیرون . پشمام ریخت ( مگه پشم داشتی تو که الان بریزه) تعجب کردم به خاطر اینکه نشناستم کیفم رو جلوی صورتم گرفتم ( خو اسکل عشقشو نشناسه تازه از لباس هاتم ضایعس🤦🏻♀️😂) خانم نویسنده میشه اون بالا نزنی تو ذوقم ( باشه باشه تو کارتو بکن ببینم چیکار میخای بکنی 🤝🏻 ) ..........
لایک و کامنت= پارت بعدی🖇️✨
۲۵.۸k
۲۶ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.