part:4
part:4
@صبحانه ارباب و ادمادع کنی غذا درست کنی ظرفارو بشوری ...
+داشتم هنگ میکردم باید این همه کار کنم منی ک دست ب سیاه و سفید نمیزدم تو خونه (همین طور تو فکر بودم ک اجوما صدام کرد)
@دختر
+هاا..اا..ب..له
@حواست کجاس
+ب...ببخشید ی لحظه حواسم پرت شد
@بیا کارتو شروع کن تا ارباب عصبانی نشده
+چ..چشم
+مثل اینکه چاره ی دیگ نداشتم جز اینجا موندن پس تصمیم گرفتم ک شجاع باشم و جلوی اون (تهیونگ ***) ضعیف نباشم
+پس دست ب کار شدم ظرفارو شستم
(یک ساعت بعد)
اه تموم شدخیلی زیاد بودلعنتی
ی نگاه ب عمارت انداختم دیدم خیلی کثیفه مجبور بودم تمیز کنم چون اجوما گفته بود باید انجام بدم شروع کردم ب تمیز کردت عمارت...تقریبا تموم شدع بود ی نگا ب ساعت کردم دیدم ۲ شبه
+وای فردا باید ساعت۶ بیدار شم اوووف
میخاستم برم یادم افتاد ک یعنی باید دوبارع تو اون اتاق ترسناک برم حتی فکرشم بعد بود ولی مجبور بودم رفتم ت اتاق نشستم و باکلی ترس دستمو دور پاهام حلقه کردم و نشستم داشتم فک میکردم یعنی چی سرم میادک خوابم برد....
@صبحانه ارباب و ادمادع کنی غذا درست کنی ظرفارو بشوری ...
+داشتم هنگ میکردم باید این همه کار کنم منی ک دست ب سیاه و سفید نمیزدم تو خونه (همین طور تو فکر بودم ک اجوما صدام کرد)
@دختر
+هاا..اا..ب..له
@حواست کجاس
+ب...ببخشید ی لحظه حواسم پرت شد
@بیا کارتو شروع کن تا ارباب عصبانی نشده
+چ..چشم
+مثل اینکه چاره ی دیگ نداشتم جز اینجا موندن پس تصمیم گرفتم ک شجاع باشم و جلوی اون (تهیونگ ***) ضعیف نباشم
+پس دست ب کار شدم ظرفارو شستم
(یک ساعت بعد)
اه تموم شدخیلی زیاد بودلعنتی
ی نگاه ب عمارت انداختم دیدم خیلی کثیفه مجبور بودم تمیز کنم چون اجوما گفته بود باید انجام بدم شروع کردم ب تمیز کردت عمارت...تقریبا تموم شدع بود ی نگا ب ساعت کردم دیدم ۲ شبه
+وای فردا باید ساعت۶ بیدار شم اوووف
میخاستم برم یادم افتاد ک یعنی باید دوبارع تو اون اتاق ترسناک برم حتی فکرشم بعد بود ولی مجبور بودم رفتم ت اتاق نشستم و باکلی ترس دستمو دور پاهام حلقه کردم و نشستم داشتم فک میکردم یعنی چی سرم میادک خوابم برد....
۱۵.۵k
۱۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.