از اونجایی ک خیلی مهربونم پارت بعد رو گذاشتم
الهه عشق و زیبایی پارت¹⁰↓
نزدیکای ظهره و باید کم کم جونگکوک پیداش بشه.
برای یونا کار کردن به عنوان یه رئیس واقعا سخته و از نظر خودش همین نشون میده براش ساخته نشده.
همچنان داشت کارهایی رو انجام میداد که هر فردی به عنوان رئیس انجام میده که صدای زنگ تلفنش اونو از افکارش بیرون کشید
بله؟
او حتما بفرستینشون داخل
فردی که الان خبر حضورشو بهش دادن رییس شرکتیه که خودش بخاطر کپی برداری شرکت یونا از طرحاشون شاکیه
به گفته ی يونا واقعا برای رسیدگی به این چیزا وقت نداشت ولی مطمئن بود اگه الان حلش نکنه بعدا دردسر بزرگی میشه
سلام آقای ووک.
اگه کاری از دست من بر میاد لطفا بهم بگید.
مرد حدودا میانسالی بود با عصبانیت نسبتا ساختگی سمت میز یونا اومد و روی نزدیک ترین صندلی به میزش نشست.
با ولوم بالای صداش شروع کرد به زدن حرفهای چرت و یونا واقعا هدفشو از این نوع صحبت کردن نمیتونست تشخیص بده.
نگاهشو از روی یونا بر نمیداشت و همین باعث میشد معذب بشه. دیگه تحمل حرفاشو نداشت. ایستاد و دو دستشو رو روی میز گذاشت با جدیت تمام حرف زد
+آقای ووک!!!
شما دارید تهمت بی جا و بدون منطقی به ما میزنید . ما هیچ کپی
برداری از از طرح های شما نکردیم.
ولی برای رفع سو تفاهم حاضرم مبلغی رو بعنوان خسارت به شما بدم.
متقابل بلند شد و یکم به میز یونا نزدیک شد
این حرفتون باعث میشه بیشتر ع
صبانی بشم... ولی...
جای عصبانیت ساختگی توی صورتش پوزخند چندشی نقش بست و بیشتر نزدیک شد.
#شاید جور دیگه بشه سو تفاهم رو برطرف کرد...
اصلا انتظار همچین چیزی رو نداشت و بخاطر همین که منظورشو فهمیده بود ، ، حالت صورتش تغییر کرد و یکم به عقب برگشت
تو فاصله خیلی کمی از یونا بود و هر لحظه بهش نزدیک تر میشد و تنها مانع بينشون عرض میز بود.
دقیقا چجوری؟
جونگکوک بود از اینکه واقعا سر وقت رسیده خداروشکر کرد.
به سمت مرد قدم برداشت.
میتونست نشونههای ترس رو توی صورت اون حرومزاده ببینه. چهره ی جونگکوک از عصبانیت بی سابقه ای پر شده بود و همین باعث میشد یونا هم از این حالتش بترسه
یقه ی مرد رو گرفت فشاری رو به پایین بهش داد که باعث شد روی صندلی بشینه.
اگه دفعه ی دیگه دور و بر این شرکت یا هرجای دیگه ای ببینمت
بدون که زندت نمیزارم...
همه ی کلماتش رو با حرص و عصبانیت میگفت.
مشت محکمی به صورتش زد که باعث شد خون از دماغش جاری بشه.
از جلوی چشمام گمشو تا نظرم بر نگشته و نکشتمت
مرد از روی صندلی بلند شد و با سرعت اتاق کار رو ترک کردی به شکل نا معلومی خیره شد.
جونگکوک نفس عصبی ای کشید و به نقطه دستشو توی جیب کتش برد رو به یونا برگشت
_محافظارو بیشتر میکنم نباید تنهات میزاش...
نه نه نه مشکلی نداره اون فقط یه ادم عوضی بود که دیگه قرار نیست اینورا پیداش بشه
جونگکوک دیگه چیزی نگفت و بعد از اون با هم به سمت رستوران رفتن
جونگکوک داشت جکسونو دست کم میگرفت ، جکسون اون آدم قبلی نیست
جکسون به افکارش فکر کرد و پوزخند محوی زد
بچرخ تا بچرخیم
رو به افرادش کرد و گفت
میدونین که باید چیکار کنین
بله قربان!
بازی شروع شده آقای جئون...
از اونجا که معلومه امروز روز خوبی برای جونگکوک نبوده اون از مسخره بازی صبح و اینم از ماجرای دفتر یونا سعی میکرد موقع ناهار فکرشو خالی کنه و فقط از غذاش کنار یونا لذت ببره
رستوران خلوت بود و کم کم همه داشتن میرفتن
روزت چطور بود؟
با سوال یونا به سمتش برگشت و با لبخندی جوابشو داد
مثل همیشه کسل کننده و تکراری.... البته بجز اتفاقی که یکم پیش افتاد
فراموشش کن راستی اون فردی که اونجا زل زده به ما کیه؟
جونگکوک به پشت سرش نگاه کرد و جیمینو دید
جيمينه من بهش گفتم حواسش بهمون باشه تا مشکلی پیش نیاد
مشکل؟ چه مشکلی؟
هیچی... فقط محض احتیاط
با لحنی که جونگکوک گفت ، یونا بیشتر به این شک کرد که شاید یه خبرایی هست.
نگاهشو از جیمین گرفت و به خوردن غذاش ادامه داد...
تو..... تو کی هستی؟....
خندید و کنار گوشش لب زد
من همونیم که از این به بعد همسرت باهاش طرفه
(احتمالا فیک حدودای ³⁰ پارت باشه)
نزدیکای ظهره و باید کم کم جونگکوک پیداش بشه.
برای یونا کار کردن به عنوان یه رئیس واقعا سخته و از نظر خودش همین نشون میده براش ساخته نشده.
همچنان داشت کارهایی رو انجام میداد که هر فردی به عنوان رئیس انجام میده که صدای زنگ تلفنش اونو از افکارش بیرون کشید
بله؟
او حتما بفرستینشون داخل
فردی که الان خبر حضورشو بهش دادن رییس شرکتیه که خودش بخاطر کپی برداری شرکت یونا از طرحاشون شاکیه
به گفته ی يونا واقعا برای رسیدگی به این چیزا وقت نداشت ولی مطمئن بود اگه الان حلش نکنه بعدا دردسر بزرگی میشه
سلام آقای ووک.
اگه کاری از دست من بر میاد لطفا بهم بگید.
مرد حدودا میانسالی بود با عصبانیت نسبتا ساختگی سمت میز یونا اومد و روی نزدیک ترین صندلی به میزش نشست.
با ولوم بالای صداش شروع کرد به زدن حرفهای چرت و یونا واقعا هدفشو از این نوع صحبت کردن نمیتونست تشخیص بده.
نگاهشو از روی یونا بر نمیداشت و همین باعث میشد معذب بشه. دیگه تحمل حرفاشو نداشت. ایستاد و دو دستشو رو روی میز گذاشت با جدیت تمام حرف زد
+آقای ووک!!!
شما دارید تهمت بی جا و بدون منطقی به ما میزنید . ما هیچ کپی
برداری از از طرح های شما نکردیم.
ولی برای رفع سو تفاهم حاضرم مبلغی رو بعنوان خسارت به شما بدم.
متقابل بلند شد و یکم به میز یونا نزدیک شد
این حرفتون باعث میشه بیشتر ع
صبانی بشم... ولی...
جای عصبانیت ساختگی توی صورتش پوزخند چندشی نقش بست و بیشتر نزدیک شد.
#شاید جور دیگه بشه سو تفاهم رو برطرف کرد...
اصلا انتظار همچین چیزی رو نداشت و بخاطر همین که منظورشو فهمیده بود ، ، حالت صورتش تغییر کرد و یکم به عقب برگشت
تو فاصله خیلی کمی از یونا بود و هر لحظه بهش نزدیک تر میشد و تنها مانع بينشون عرض میز بود.
دقیقا چجوری؟
جونگکوک بود از اینکه واقعا سر وقت رسیده خداروشکر کرد.
به سمت مرد قدم برداشت.
میتونست نشونههای ترس رو توی صورت اون حرومزاده ببینه. چهره ی جونگکوک از عصبانیت بی سابقه ای پر شده بود و همین باعث میشد یونا هم از این حالتش بترسه
یقه ی مرد رو گرفت فشاری رو به پایین بهش داد که باعث شد روی صندلی بشینه.
اگه دفعه ی دیگه دور و بر این شرکت یا هرجای دیگه ای ببینمت
بدون که زندت نمیزارم...
همه ی کلماتش رو با حرص و عصبانیت میگفت.
مشت محکمی به صورتش زد که باعث شد خون از دماغش جاری بشه.
از جلوی چشمام گمشو تا نظرم بر نگشته و نکشتمت
مرد از روی صندلی بلند شد و با سرعت اتاق کار رو ترک کردی به شکل نا معلومی خیره شد.
جونگکوک نفس عصبی ای کشید و به نقطه دستشو توی جیب کتش برد رو به یونا برگشت
_محافظارو بیشتر میکنم نباید تنهات میزاش...
نه نه نه مشکلی نداره اون فقط یه ادم عوضی بود که دیگه قرار نیست اینورا پیداش بشه
جونگکوک دیگه چیزی نگفت و بعد از اون با هم به سمت رستوران رفتن
جونگکوک داشت جکسونو دست کم میگرفت ، جکسون اون آدم قبلی نیست
جکسون به افکارش فکر کرد و پوزخند محوی زد
بچرخ تا بچرخیم
رو به افرادش کرد و گفت
میدونین که باید چیکار کنین
بله قربان!
بازی شروع شده آقای جئون...
از اونجا که معلومه امروز روز خوبی برای جونگکوک نبوده اون از مسخره بازی صبح و اینم از ماجرای دفتر یونا سعی میکرد موقع ناهار فکرشو خالی کنه و فقط از غذاش کنار یونا لذت ببره
رستوران خلوت بود و کم کم همه داشتن میرفتن
روزت چطور بود؟
با سوال یونا به سمتش برگشت و با لبخندی جوابشو داد
مثل همیشه کسل کننده و تکراری.... البته بجز اتفاقی که یکم پیش افتاد
فراموشش کن راستی اون فردی که اونجا زل زده به ما کیه؟
جونگکوک به پشت سرش نگاه کرد و جیمینو دید
جيمينه من بهش گفتم حواسش بهمون باشه تا مشکلی پیش نیاد
مشکل؟ چه مشکلی؟
هیچی... فقط محض احتیاط
با لحنی که جونگکوک گفت ، یونا بیشتر به این شک کرد که شاید یه خبرایی هست.
نگاهشو از جیمین گرفت و به خوردن غذاش ادامه داد...
تو..... تو کی هستی؟....
خندید و کنار گوشش لب زد
من همونیم که از این به بعد همسرت باهاش طرفه
(احتمالا فیک حدودای ³⁰ پارت باشه)
۶.۷k
۲۴ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.