MY FOX pt 8
_آره اون همیشه در برابر خطرات از من مراقبت میکرد!
+منم یه دوستی داشتم که منو خیلی دوست داشت منم اونو خیلی دوست داشتم ولی... اون آیدل شد و همه شروع کردن بهش هیت دادن. اونم یه روزی توی خونش، مرده پیدا شد. چون خودکشی کرد. اسمش سولی بود... اون منو گوهارا رو تنها گذاشت. اما طولی نکشید که گوهارا هم خودکشی کرد. فقط الان از این مثلث دوستانه، من موندم(:*بغض*
_متأسفم. ولی یه چیزی رو یادت باشه اونا همیشه تورو نگاه میکنن و مواظبتن.
+*گریه*من... هق... نمیخوام اونا از توی آسمونا مواظب من باشن... هق... دلم میخواد الان اونا پیشم بودن... هق... من دلم براشون تنگ شده... هق... سولی من بد نبود ولی بهش میگفتن بد. هق... قلبی که اون داشت رو هیچکس نداشت... هق...
_ا.ت اگه گریه کنی هیچی درست نمیشه فقط اونا ناراحت میشن که تو داری بخاطرشون گریه میکنی.
+هق هق هق دلم... براشون... هق... تنگ شده... هق...
یدفه جیهوپ اومد و ا.تو بغل کرد و سرشو به سینه فشرد. موهاشو نوازش میکرد و متوجه ی این شده بود که پیرهنش خیس شده. ا.ت هم جیهوپ رو محکم بغل کرد و توی بغلش مثل ابر بهاری گریه میکرد
انقدر گریه کرد که دیگه آبی توی بدنش نبود که بخواد از چشماش بیاد. بعد از یه مدت چشماش خسته شد و توی بغل جیهوپ خوابش برد. جیهوپ هم که فهمید این فرشته ی کوچولو خوابش برده، براید استایل بغلش کرد و برد گذاشتش توی تختش و ملافه رو کشید روش
ا.ت هم که داشت خواب اون دو تا فرشته ی آسمونی رو میدید، دائم ناله میکرد: سولی... گوهارا... نه... نه...
جیهوپ هم بخاطر این حال ا.ت ناراحت شد چون انتظار نداشت بهترین دوستاش خودکشی کرده باشن. دلش برای دخترم روبروش کباب شده بود اما چه میشه کرد. اون الان خواب بود و جیهوپ نمیتونست براش کاری بکنه پس ترجیح داد بره بیرون تا این وضعیت ا.تو نبینه...
دیگه این گریم نذاشت ادامشو بنویسم... به مناسبت تولد سولی، از اسم سولی توی این پارت استفاده کردم...
تولدت مبارک سولی فرشته(:
+منم یه دوستی داشتم که منو خیلی دوست داشت منم اونو خیلی دوست داشتم ولی... اون آیدل شد و همه شروع کردن بهش هیت دادن. اونم یه روزی توی خونش، مرده پیدا شد. چون خودکشی کرد. اسمش سولی بود... اون منو گوهارا رو تنها گذاشت. اما طولی نکشید که گوهارا هم خودکشی کرد. فقط الان از این مثلث دوستانه، من موندم(:*بغض*
_متأسفم. ولی یه چیزی رو یادت باشه اونا همیشه تورو نگاه میکنن و مواظبتن.
+*گریه*من... هق... نمیخوام اونا از توی آسمونا مواظب من باشن... هق... دلم میخواد الان اونا پیشم بودن... هق... من دلم براشون تنگ شده... هق... سولی من بد نبود ولی بهش میگفتن بد. هق... قلبی که اون داشت رو هیچکس نداشت... هق...
_ا.ت اگه گریه کنی هیچی درست نمیشه فقط اونا ناراحت میشن که تو داری بخاطرشون گریه میکنی.
+هق هق هق دلم... براشون... هق... تنگ شده... هق...
یدفه جیهوپ اومد و ا.تو بغل کرد و سرشو به سینه فشرد. موهاشو نوازش میکرد و متوجه ی این شده بود که پیرهنش خیس شده. ا.ت هم جیهوپ رو محکم بغل کرد و توی بغلش مثل ابر بهاری گریه میکرد
انقدر گریه کرد که دیگه آبی توی بدنش نبود که بخواد از چشماش بیاد. بعد از یه مدت چشماش خسته شد و توی بغل جیهوپ خوابش برد. جیهوپ هم که فهمید این فرشته ی کوچولو خوابش برده، براید استایل بغلش کرد و برد گذاشتش توی تختش و ملافه رو کشید روش
ا.ت هم که داشت خواب اون دو تا فرشته ی آسمونی رو میدید، دائم ناله میکرد: سولی... گوهارا... نه... نه...
جیهوپ هم بخاطر این حال ا.ت ناراحت شد چون انتظار نداشت بهترین دوستاش خودکشی کرده باشن. دلش برای دخترم روبروش کباب شده بود اما چه میشه کرد. اون الان خواب بود و جیهوپ نمیتونست براش کاری بکنه پس ترجیح داد بره بیرون تا این وضعیت ا.تو نبینه...
دیگه این گریم نذاشت ادامشو بنویسم... به مناسبت تولد سولی، از اسم سولی توی این پارت استفاده کردم...
تولدت مبارک سولی فرشته(:
۱۰.۸k
۰۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.