𝐀𝐥𝐨𝐧𝐞 𝐢𝐧 𝐒𝐞𝐨𝐮𝐥 فصل ۳ پارت ۸
_بچه ها یه چی بهتون بگم برگاتون میریزه
همشو باهم گفتن چیشده
_ببینین خب من گفتم ارمی بمب بخرم قیمتش زیاده منم نباید پولمو اول کاری هدر بدم پس فقط برای اعضا کادو خریدم و رفتم فن ساین
من فقط با چراغ قوه بقیه رو همراهی میکردم و تهیونگ انگار دیده بود
بعد که فن ساین تموم شد داشتم برمیگشتم تهیونگ جلومو گرفت و اینو بهم داد
میسو_چیوووووو؟
_ارمی بمب رو از طرف خودش و اعضا بهم کادو داد🥺🥺🥺
فاطی€وایییییییی خوش به حالتتتتتت کاش ماهم بودیم
میسو_وووییییی این پسر همه جروه عشقه
مطی_وایییی خداااااااا تهیونگ فرشته ی من
_بچه ها من باید برم تکلیف های فردا رو انجام بدم روز شنبه کلی مشق مونده شما هم برین برا خواب اماده شین😅
میسو_اوکی بابای شبت بخیز
_شب همتون بخیر
قطع کردیم و بعد رفتم جسینا رو بغل کردم بیدار شده بود این روزا خیلی بی قراری میکرد انگار که اذیت بود شاید درد داره؟باید فردا ببرمش پیش دامپزشک
رفتم غذا بهش دادم باز خوابید
خودمم یکم نودل خوردم رفتم سر تکالیفم
همینجور مشغول حل کردن بود که یهو زنگ خونه به صدا در شد
رفتم از ایفون نگاه کردم هوک شی بود درو براش باز کردم رفتم دم در واستادم اسانسور واستاد و هوک شی اومد بیرون
هوک_عاا سلام ا.ت
_عوو سلام هوک شی خوش اومدی بیا تو
هوک_تنهایی؟
_کی میتونه بیاد پیشم که تنها نباشم😅یکی تو و یکی مامانت هستین با خواهرت که الان تو اومدی
هوک_سوالم چرت بود ببخشید.....چیکار میکنی
_هیچی تکلیف های فردا رو مینویسم
اومد داخل اتاقم نشستم پشت میز اونم پشت سرم نشست رو تخت
هوک_ارمی بمبه؟خیلی قشنگه پس توهم ارمی ای
_هوممم ارههه تهیونگ امروز توی فن ساین بهم داد
هوک_برگام تهیونگ برا چی بهت ارمی بمب داد؟
_خب راستش قیمتش زیاد بود نخریدم تهیونگ که دیدم ندارم از طرف کل اعضا بهم هدیه داد
هوک_عا چه کار خوبی کرده
_هوممم دلم مبخواد بابتش گریه کنم
هوک_چرااااااا
_چون خیلی خوشحالم
همونجور که با هوک حرف میزدم یهو میو میو های جسنیا بلند شد سریع با عجله رفتیم بیرون که جسینا پیچیده بود به خودش و میو میو میکرد انگار وقتش بود
هوک_مشکلش چیه؟
_درد زایمانشه بارداره باید ببرمش پیش دکتر
هوک_صب کن منم میام باهات تنها خوب نیست بری
_اوکی
رفتم سریع تو اتاق ی لباس مناسب پوشیدم و اومدم و رفتیم بیرون جسینا همینجور فقط میو میو میکرد از درد
سریع تاکسی گرفتیم و رفتیم پیش دکتر با عجله رفتم داخل مطب که دکتر اومد گفت چیشده
_مثل اینکع میخواد زایمان کنه
دکتر_ببرش داخل اتاق اومدم
خلاصه به سختی تونستیم که جسینا رو نجات بدیم و البته یه پیشی کوچولو هم به جمعمون اضافه شد
من توی اتاق پیش جسینا بودم و پرستار هم بچشو اورد گذاشت پیشش جسینا خیلی خوشحال بود که بچش کنارشه
پسر بود و منم..........
همشو باهم گفتن چیشده
_ببینین خب من گفتم ارمی بمب بخرم قیمتش زیاده منم نباید پولمو اول کاری هدر بدم پس فقط برای اعضا کادو خریدم و رفتم فن ساین
من فقط با چراغ قوه بقیه رو همراهی میکردم و تهیونگ انگار دیده بود
بعد که فن ساین تموم شد داشتم برمیگشتم تهیونگ جلومو گرفت و اینو بهم داد
میسو_چیوووووو؟
_ارمی بمب رو از طرف خودش و اعضا بهم کادو داد🥺🥺🥺
فاطی€وایییییییی خوش به حالتتتتتت کاش ماهم بودیم
میسو_وووییییی این پسر همه جروه عشقه
مطی_وایییی خداااااااا تهیونگ فرشته ی من
_بچه ها من باید برم تکلیف های فردا رو انجام بدم روز شنبه کلی مشق مونده شما هم برین برا خواب اماده شین😅
میسو_اوکی بابای شبت بخیز
_شب همتون بخیر
قطع کردیم و بعد رفتم جسینا رو بغل کردم بیدار شده بود این روزا خیلی بی قراری میکرد انگار که اذیت بود شاید درد داره؟باید فردا ببرمش پیش دامپزشک
رفتم غذا بهش دادم باز خوابید
خودمم یکم نودل خوردم رفتم سر تکالیفم
همینجور مشغول حل کردن بود که یهو زنگ خونه به صدا در شد
رفتم از ایفون نگاه کردم هوک شی بود درو براش باز کردم رفتم دم در واستادم اسانسور واستاد و هوک شی اومد بیرون
هوک_عاا سلام ا.ت
_عوو سلام هوک شی خوش اومدی بیا تو
هوک_تنهایی؟
_کی میتونه بیاد پیشم که تنها نباشم😅یکی تو و یکی مامانت هستین با خواهرت که الان تو اومدی
هوک_سوالم چرت بود ببخشید.....چیکار میکنی
_هیچی تکلیف های فردا رو مینویسم
اومد داخل اتاقم نشستم پشت میز اونم پشت سرم نشست رو تخت
هوک_ارمی بمبه؟خیلی قشنگه پس توهم ارمی ای
_هوممم ارههه تهیونگ امروز توی فن ساین بهم داد
هوک_برگام تهیونگ برا چی بهت ارمی بمب داد؟
_خب راستش قیمتش زیاد بود نخریدم تهیونگ که دیدم ندارم از طرف کل اعضا بهم هدیه داد
هوک_عا چه کار خوبی کرده
_هوممم دلم مبخواد بابتش گریه کنم
هوک_چرااااااا
_چون خیلی خوشحالم
همونجور که با هوک حرف میزدم یهو میو میو های جسنیا بلند شد سریع با عجله رفتیم بیرون که جسینا پیچیده بود به خودش و میو میو میکرد انگار وقتش بود
هوک_مشکلش چیه؟
_درد زایمانشه بارداره باید ببرمش پیش دکتر
هوک_صب کن منم میام باهات تنها خوب نیست بری
_اوکی
رفتم سریع تو اتاق ی لباس مناسب پوشیدم و اومدم و رفتیم بیرون جسینا همینجور فقط میو میو میکرد از درد
سریع تاکسی گرفتیم و رفتیم پیش دکتر با عجله رفتم داخل مطب که دکتر اومد گفت چیشده
_مثل اینکع میخواد زایمان کنه
دکتر_ببرش داخل اتاق اومدم
خلاصه به سختی تونستیم که جسینا رو نجات بدیم و البته یه پیشی کوچولو هم به جمعمون اضافه شد
من توی اتاق پیش جسینا بودم و پرستار هم بچشو اورد گذاشت پیشش جسینا خیلی خوشحال بود که بچش کنارشه
پسر بود و منم..........
۱۱.۶k
۰۱ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.