فیک کوک
Love mafia
مافیای عاشق
Part10
ویو ات
اون ....اون الکس بود(اکس ات) تعجب کردم که جونگ کوک برگشت سمتم الکس رو دید(علامت الکس@)
_الکس (تعجب)
@جونگ کوک چطوری
_خوبم تو اینجا چیکار میکنی
@فیلیکس دعوتم کرد
+تو.. تو...
@من چی
_بین شما چیزی بوده
@من دوست پسر اتم
+بودی و دیگه نیستی(عصبی)
_ات اینجا چه خبره(یکم عصبی)
+هیچی من میرم دستشویی
رفتم دستشویی و اومدم بیرون که الکس منو گرفت و چسبوند به دیوار
@تو با جونگ کوک چه رابطه ای داری(عصبی)
+به تو هیچ ربطی نداره ولم کن(داد)
ویو کوک
ات رفت دستشویی ولی نیومد رفتم ببینم اتفاقی نیوفتاده باشه که دیدم الکس سرشو کرده تو گردن ات و ات داره گریه و تقلا میکنه خون جلو چشمامو گرف و رفتم الکسو کشیدم و تا حد مرگ زدمش
ات داشت نگاه میکرد که اسلحمو در اوردم و یه گلوله به تو سر الکس زدم
ات یه جیغ کشید و دویید بیرون به بادیگاردام گفتم الکسو ببرنش یه دفنش کنن و سریع رفتم دنبال ات
ویو ات
اون.. اون الان یکیو کشت ن.. ن... من نمیتونم پیشش بمونم سریع یه تاکسی گرفتم و رفتم خونه وسایلمو جم کردم و قلاده بمو بستم و بندشو انداختم داشتم میرفتم از پله ها پایین که جونگ کوک از در اومد تو و اومد سمتم من از ترسم سریع بهمو بغل گردم و بردم تو اتاق و درو قفل کردم
_ات این درو باز کن(داد)
+...(بغض)
_اگه باز نکنی...
+باز نکنم چی منو مثل الکس میکشی(گریه)
دیدم صدایی از در نمیاد بمو بغل کردم و گریه میکردم
مافیای عاشق
Part10
ویو ات
اون ....اون الکس بود(اکس ات) تعجب کردم که جونگ کوک برگشت سمتم الکس رو دید(علامت الکس@)
_الکس (تعجب)
@جونگ کوک چطوری
_خوبم تو اینجا چیکار میکنی
@فیلیکس دعوتم کرد
+تو.. تو...
@من چی
_بین شما چیزی بوده
@من دوست پسر اتم
+بودی و دیگه نیستی(عصبی)
_ات اینجا چه خبره(یکم عصبی)
+هیچی من میرم دستشویی
رفتم دستشویی و اومدم بیرون که الکس منو گرفت و چسبوند به دیوار
@تو با جونگ کوک چه رابطه ای داری(عصبی)
+به تو هیچ ربطی نداره ولم کن(داد)
ویو کوک
ات رفت دستشویی ولی نیومد رفتم ببینم اتفاقی نیوفتاده باشه که دیدم الکس سرشو کرده تو گردن ات و ات داره گریه و تقلا میکنه خون جلو چشمامو گرف و رفتم الکسو کشیدم و تا حد مرگ زدمش
ات داشت نگاه میکرد که اسلحمو در اوردم و یه گلوله به تو سر الکس زدم
ات یه جیغ کشید و دویید بیرون به بادیگاردام گفتم الکسو ببرنش یه دفنش کنن و سریع رفتم دنبال ات
ویو ات
اون.. اون الان یکیو کشت ن.. ن... من نمیتونم پیشش بمونم سریع یه تاکسی گرفتم و رفتم خونه وسایلمو جم کردم و قلاده بمو بستم و بندشو انداختم داشتم میرفتم از پله ها پایین که جونگ کوک از در اومد تو و اومد سمتم من از ترسم سریع بهمو بغل گردم و بردم تو اتاق و درو قفل کردم
_ات این درو باز کن(داد)
+...(بغض)
_اگه باز نکنی...
+باز نکنم چی منو مثل الکس میکشی(گریه)
دیدم صدایی از در نمیاد بمو بغل کردم و گریه میکردم
۸.۴k
۱۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.