p2
(پرش زمانی به کره)
اوم بوی کشورم وای دلم برای کره تنگ شده بود دیدم برام راننده فرستادن سوار ماشین شدم و بعد از یه ساعت رسیدم خونه ی پدر بزرگم وقتی رسیدم یه گله آدم جلوی در بود مامانم و خدمت کار ها اونجا بودن از ماشین پیاده شدم مامانم سریع اومد و بغلم کرد انقدر دلم براش تنگ شده بود که حد نداره خلاصه رفتیم داخل دیدم بابام پدربزرگم و عموم و کوک و زن عموم اونجا سریع سلام کردم زن عموم رو بغل کردم همه رو بغل کردم تا رسیدم به کوک میخواستم بهش دست بدم که گفت
_ نمیخوای بغلم کنی
+ آم... نه
یهو منو کشید تو بغلش و سرشو برد تو گردنم چطوری میتونست جلوی بقیه ضایعم کنه (اگر درست نوشته باشم؟!) درسته توی بغلش آرامش داشتم ولی خب نمیشد که رابطه ی ما ازش چند سال میگذره دلیل نمیشه بیاد اینطوری اذیتم کنه از تو بغلش اومدم بیرون بعدشم مامانم اتاقمو نشونم داد منم رفتم داخل اتاق اینقدر خسته ام بود که نفهمیدم کی خوابم برد
(ویو کوک)
وای ا. ت خیلی خوشگل تر شده اون موقع رابطه مون در حد س*ک*س بود و چون زیر سن قانونی بودم و نمیتونستم مسئولیتش رو به عهده بگیرم ولش کردم ولی نمیزارم دیگه نمیزارم از دستم بره اون فقط مال منه فقط من
(ویو ا. ت)
با آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم رفتم دستشویی کار های لازم رو انجام دادم لباس هام رو بایه لباس درست حسابی عوض کردم و رفتم پایین همه نشسته بودن من میخواستم بشینم که کوک دستمو کشید و منو کناره خودش نشوند نگاهش روی پاهام بود دستش رو گذاشت روی پام و شروع کرد به فشار دادن پاهام
(ویو کوک)
میدونم روی پاهاش خیلی حساسه وای چقدر پاهاش نرم و سفیده اوه فاک
(ویو ا. ت)
به زور جلوی ناله هام رو گرفتم مگه میشد همینطور داشتم باخودم حرف میزدم که پدر بزرگم شروع کرد به حرف زدن
پدربزرگ: خب ا. ت دخترم امشب میخوام بخاطر اینکه برگشتی یه جشن ترتیب بدم و باید همتون یه پارتنر داشته باشین
کوک: پدربزرگ میشه من دوست دخترم رو بیارم
پدربزرگ: آره همه باید پارتنر داشته باشن ا. ت دخترم تو کسی رو میشناسی؟
همینو که گفت همه نگاها افتاد روی من الان موقعی بود که باید کرم میریختم
واسه همین گفتم
+ خب راستش من یه مرد خوب و جذاب رو میشناسم
اینپ که گفتم فشار دسته کوک روی پاهام بیشتر شد واقعا دردم گرفت دستشو پس زدم و بلند شدم رفتم یمته پدربزرگم و گفتم
+این مرد جذاب پدر بزرگ خوشتیپمه
گونه پدربزرگم رو بوسیدم
ب. ک: دخترم تو کلا مارو فراموش کردیا
+هه هه دیگه دیگه
ب. ت: ا. ت دخترم پس من چی
+ هیچکس از پدربزرگم جذاب تر نیست ولی خب
هم گونه بابام و هم گونه عموم رو بوسیدم به کوک نگاه کردم وای قیافش خیلی دیدنی بود مثله اینکه منتظر بود برم ببوسمش هه ولی کور خوندی نشستم سره جام که جونگکوک چپ چپ نگاهم کرد منم زدم تو سرش که گفت
_ چیه خب چطور بابامو میبوسی منو نمیبوسی
+نه چرا باید ببوسم تو که دوست دختر داری
_ اَه نمیخوام اصلا
وای این بشر چقدر کیوتهههه الان میمیرم ولش کن هوف همینطور داشتم برا خودم زر زر میکردم که گوشیم زنگ خورد
اوم بوی کشورم وای دلم برای کره تنگ شده بود دیدم برام راننده فرستادن سوار ماشین شدم و بعد از یه ساعت رسیدم خونه ی پدر بزرگم وقتی رسیدم یه گله آدم جلوی در بود مامانم و خدمت کار ها اونجا بودن از ماشین پیاده شدم مامانم سریع اومد و بغلم کرد انقدر دلم براش تنگ شده بود که حد نداره خلاصه رفتیم داخل دیدم بابام پدربزرگم و عموم و کوک و زن عموم اونجا سریع سلام کردم زن عموم رو بغل کردم همه رو بغل کردم تا رسیدم به کوک میخواستم بهش دست بدم که گفت
_ نمیخوای بغلم کنی
+ آم... نه
یهو منو کشید تو بغلش و سرشو برد تو گردنم چطوری میتونست جلوی بقیه ضایعم کنه (اگر درست نوشته باشم؟!) درسته توی بغلش آرامش داشتم ولی خب نمیشد که رابطه ی ما ازش چند سال میگذره دلیل نمیشه بیاد اینطوری اذیتم کنه از تو بغلش اومدم بیرون بعدشم مامانم اتاقمو نشونم داد منم رفتم داخل اتاق اینقدر خسته ام بود که نفهمیدم کی خوابم برد
(ویو کوک)
وای ا. ت خیلی خوشگل تر شده اون موقع رابطه مون در حد س*ک*س بود و چون زیر سن قانونی بودم و نمیتونستم مسئولیتش رو به عهده بگیرم ولش کردم ولی نمیزارم دیگه نمیزارم از دستم بره اون فقط مال منه فقط من
(ویو ا. ت)
با آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم رفتم دستشویی کار های لازم رو انجام دادم لباس هام رو بایه لباس درست حسابی عوض کردم و رفتم پایین همه نشسته بودن من میخواستم بشینم که کوک دستمو کشید و منو کناره خودش نشوند نگاهش روی پاهام بود دستش رو گذاشت روی پام و شروع کرد به فشار دادن پاهام
(ویو کوک)
میدونم روی پاهاش خیلی حساسه وای چقدر پاهاش نرم و سفیده اوه فاک
(ویو ا. ت)
به زور جلوی ناله هام رو گرفتم مگه میشد همینطور داشتم باخودم حرف میزدم که پدر بزرگم شروع کرد به حرف زدن
پدربزرگ: خب ا. ت دخترم امشب میخوام بخاطر اینکه برگشتی یه جشن ترتیب بدم و باید همتون یه پارتنر داشته باشین
کوک: پدربزرگ میشه من دوست دخترم رو بیارم
پدربزرگ: آره همه باید پارتنر داشته باشن ا. ت دخترم تو کسی رو میشناسی؟
همینو که گفت همه نگاها افتاد روی من الان موقعی بود که باید کرم میریختم
واسه همین گفتم
+ خب راستش من یه مرد خوب و جذاب رو میشناسم
اینپ که گفتم فشار دسته کوک روی پاهام بیشتر شد واقعا دردم گرفت دستشو پس زدم و بلند شدم رفتم یمته پدربزرگم و گفتم
+این مرد جذاب پدر بزرگ خوشتیپمه
گونه پدربزرگم رو بوسیدم
ب. ک: دخترم تو کلا مارو فراموش کردیا
+هه هه دیگه دیگه
ب. ت: ا. ت دخترم پس من چی
+ هیچکس از پدربزرگم جذاب تر نیست ولی خب
هم گونه بابام و هم گونه عموم رو بوسیدم به کوک نگاه کردم وای قیافش خیلی دیدنی بود مثله اینکه منتظر بود برم ببوسمش هه ولی کور خوندی نشستم سره جام که جونگکوک چپ چپ نگاهم کرد منم زدم تو سرش که گفت
_ چیه خب چطور بابامو میبوسی منو نمیبوسی
+نه چرا باید ببوسم تو که دوست دختر داری
_ اَه نمیخوام اصلا
وای این بشر چقدر کیوتهههه الان میمیرم ولش کن هوف همینطور داشتم برا خودم زر زر میکردم که گوشیم زنگ خورد
۴.۷k
۳۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.