چند پارتی: نام:"پسرک مو مشکی" شرط:۲۵کامنت🍷*۲ پارت نوشتم
part³
*****
کاترین:تو مقصر نیستی...من هنوز با هردوتون دوستم....و لبخند فیک تحویل اون دوتا ک میفهمیدن لبخندام واقعیه یا ن زدم باهاشون حرف زدم تا ساعت:"¹²:³⁴"
بعد با لبخندایه فیک دیگه ای از پیششون رفتم...
ب ساعتم نگاهی انداختم:"¹²:³⁴"....درست مثل رابطه ی منو جونگ کوک بود...
*فهمیدین آیا؟
ب سمت خونش حرکت کردم...
نامه ی کاهی ک ۱ ماه پیش نوشتمو جلو درش گذاشتم....
و با بغض از اونجا ب سمت همون صخره رفتم تا...خودمو از زندگی راحت کنم!؟
راستش....راستش تو این مدت قلبمو عمل کردم...ی خیری پول عملشو داد...نمد کیه ولی ازش ممنونم...ولی چ حیف ک قرار نیس از درمان شدنم سودی ببرم:)
آروم روصخره رفتم....
_شب همان روز_خونه کوک_
جونگ کوک:وای ننه چ خسته شدم تا خاستم در رو با کلید باز کنم کاغذی رفت زیر پام...
کاغذ ب تظر کاهی رو برداشتم و شروع ب خوندن متنش کردم:
"""و به نام خداوندی که او را آفرید..:)
مینوشتم بر روی تیکه کاغذ قدیمی
از تو؛تویی ک وجود من هستی...
تویی که شروع و پایانِ من هستی :)
اقیانوسِ چَشمانِت ..اقیانوس تیره رنگ چشمانت:)
منو به عمقِ وجودِ این دردا میبره..
اما از این لحظه
من با این قلب ب چشمانت سوگند میخورم
و میگویم من،، توام دقیقا خودِ تو
به تمام وجود پاک ابدیت بوسه میزنم
پروانه های سفید من همیشه مراقبت خواهند بود:)
عشق تو
شوخی زیبایی بود که خداوند با قلب من کرد !
زیبا بود امّا شوخی!!!!
حالا . . .
تو بی تقصیری !
خدای تو هم بی تقصیر است !
من تاوان اشتباه خود را پس میدهم . . . !
تمام این تنهایی
تاوان « جدّی گرفتن آن شوخی » بود..
عطر وانیل و حس میکنی درست در هوای پاکی ک برای تو ساختم..
این آغوش_
عطر وانیل_
و تمام جزئیات وجود من
مطعلق ب توست...
بر روی تیکه کاغذ کاهی...اینکه بهم میگن نباید دوسش داشته باشم برای قلبم قابل درک نیست، مثل این میمونه که بخوای به کسی که آتیش گرفته توضیح بدی که نباید بدوئه...من آتیش گرفتم...توی عشق عجیبم آتیش گرفتم و بدترین بخشش اینه که... ازین سوختن لذت میبرم....
بر روی تیکه کاغذ کاهی....جدا شدی، رفتی و ندیدی....
که روزگار چگونه هر روز یک قطعه از پازل وجودم را جدا می کند و با خشم و غضب آنرا درون مشتش پودر می کند و بر صفحه سیاه روزگارم فوت می کند. کاش دیرتر به تکه های قلبم برسد، بگذارد چند روز دیگر یاد تو را، آن لحظه های شادی که با تو داشتم را مرور کنم و دردی که سراسر وجودم را چون خوره میخورد فراموش کنم. آری! بی شک درد نبودن با تو ناشناخته ترین سرطان بی نشانه دنیاست به روحم زده و از درون مرا میخورد....
بر روی تیکه کاغذ کاهی...میگویم,تو را دوست ندارم,عاشقت هم نیستن بلکه میپرستمت جئون جانگ کوک----
'لی کاترین' ۳/نوامبر/۲۰۲۳. """"
با خوندن نامه....قلبم آتیش گرفت...لعنتی من عاشقت بودم!
*****
کاترین زندستاا
*****
کاترین:تو مقصر نیستی...من هنوز با هردوتون دوستم....و لبخند فیک تحویل اون دوتا ک میفهمیدن لبخندام واقعیه یا ن زدم باهاشون حرف زدم تا ساعت:"¹²:³⁴"
بعد با لبخندایه فیک دیگه ای از پیششون رفتم...
ب ساعتم نگاهی انداختم:"¹²:³⁴"....درست مثل رابطه ی منو جونگ کوک بود...
*فهمیدین آیا؟
ب سمت خونش حرکت کردم...
نامه ی کاهی ک ۱ ماه پیش نوشتمو جلو درش گذاشتم....
و با بغض از اونجا ب سمت همون صخره رفتم تا...خودمو از زندگی راحت کنم!؟
راستش....راستش تو این مدت قلبمو عمل کردم...ی خیری پول عملشو داد...نمد کیه ولی ازش ممنونم...ولی چ حیف ک قرار نیس از درمان شدنم سودی ببرم:)
آروم روصخره رفتم....
_شب همان روز_خونه کوک_
جونگ کوک:وای ننه چ خسته شدم تا خاستم در رو با کلید باز کنم کاغذی رفت زیر پام...
کاغذ ب تظر کاهی رو برداشتم و شروع ب خوندن متنش کردم:
"""و به نام خداوندی که او را آفرید..:)
مینوشتم بر روی تیکه کاغذ قدیمی
از تو؛تویی ک وجود من هستی...
تویی که شروع و پایانِ من هستی :)
اقیانوسِ چَشمانِت ..اقیانوس تیره رنگ چشمانت:)
منو به عمقِ وجودِ این دردا میبره..
اما از این لحظه
من با این قلب ب چشمانت سوگند میخورم
و میگویم من،، توام دقیقا خودِ تو
به تمام وجود پاک ابدیت بوسه میزنم
پروانه های سفید من همیشه مراقبت خواهند بود:)
عشق تو
شوخی زیبایی بود که خداوند با قلب من کرد !
زیبا بود امّا شوخی!!!!
حالا . . .
تو بی تقصیری !
خدای تو هم بی تقصیر است !
من تاوان اشتباه خود را پس میدهم . . . !
تمام این تنهایی
تاوان « جدّی گرفتن آن شوخی » بود..
عطر وانیل و حس میکنی درست در هوای پاکی ک برای تو ساختم..
این آغوش_
عطر وانیل_
و تمام جزئیات وجود من
مطعلق ب توست...
بر روی تیکه کاغذ کاهی...اینکه بهم میگن نباید دوسش داشته باشم برای قلبم قابل درک نیست، مثل این میمونه که بخوای به کسی که آتیش گرفته توضیح بدی که نباید بدوئه...من آتیش گرفتم...توی عشق عجیبم آتیش گرفتم و بدترین بخشش اینه که... ازین سوختن لذت میبرم....
بر روی تیکه کاغذ کاهی....جدا شدی، رفتی و ندیدی....
که روزگار چگونه هر روز یک قطعه از پازل وجودم را جدا می کند و با خشم و غضب آنرا درون مشتش پودر می کند و بر صفحه سیاه روزگارم فوت می کند. کاش دیرتر به تکه های قلبم برسد، بگذارد چند روز دیگر یاد تو را، آن لحظه های شادی که با تو داشتم را مرور کنم و دردی که سراسر وجودم را چون خوره میخورد فراموش کنم. آری! بی شک درد نبودن با تو ناشناخته ترین سرطان بی نشانه دنیاست به روحم زده و از درون مرا میخورد....
بر روی تیکه کاغذ کاهی...میگویم,تو را دوست ندارم,عاشقت هم نیستن بلکه میپرستمت جئون جانگ کوک----
'لی کاترین' ۳/نوامبر/۲۰۲۳. """"
با خوندن نامه....قلبم آتیش گرفت...لعنتی من عاشقت بودم!
*****
کاترین زندستاا
۲۷.۴k
۲۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.