عاشقانه هها پارت 11
سری رفتن سمت یاسمین بلندش کردن پرستا اومد یاسمین و برد
بعد دکتر گفت
دختر: بچه ها حال خواهرتون خوبه ولی پاش شکسته
فردا
#سوسن
از خواب بیدار شدم ی دوش سری گرفتم
یونیفرمم رو پوشیدم ی ارایش ملایم کردم و رفتم پایین
سوسن: سلام مامان جون
ثریا : دخترم اول صبح چقدر انرژی داری
اومدم مدرسه دیدم یاسمین و اسیه و ایبیکه دارن با امیر دعوا می کنن فهمیدم که قزیه ی فیلمه انگار امیر داشته سعی می کرده از
مدرسه اخراجمون کنه نزدیک نرده ها بودیم ایبیکه می خواست فیلم رو
به همه نشون بده منم رفتم کمک ایبیکه ایبیکه رو گرفته بودم
برک : من میرم بالا
عمر : منم باهات میام
تا میخواستن برن بالا امیر ایبیکرو هل داد منم چون یبیکه رو گرفته بودم باهم داشتیم میوفتادیم یهو جیق زدیم و افتادیم
اسیه با جیق گفت
اسیه: نهههههه
یهو عمر و برک فهمیدن
عمر: سوسن
برک: ایبیکه
سری رفتن پیششون
امیر سری فرار کرد
ببخشید پارتش کم بود
پارت بعدی رو بزارم
اصکی ممنوع
بعد دکتر گفت
دختر: بچه ها حال خواهرتون خوبه ولی پاش شکسته
فردا
#سوسن
از خواب بیدار شدم ی دوش سری گرفتم
یونیفرمم رو پوشیدم ی ارایش ملایم کردم و رفتم پایین
سوسن: سلام مامان جون
ثریا : دخترم اول صبح چقدر انرژی داری
اومدم مدرسه دیدم یاسمین و اسیه و ایبیکه دارن با امیر دعوا می کنن فهمیدم که قزیه ی فیلمه انگار امیر داشته سعی می کرده از
مدرسه اخراجمون کنه نزدیک نرده ها بودیم ایبیکه می خواست فیلم رو
به همه نشون بده منم رفتم کمک ایبیکه ایبیکه رو گرفته بودم
برک : من میرم بالا
عمر : منم باهات میام
تا میخواستن برن بالا امیر ایبیکرو هل داد منم چون یبیکه رو گرفته بودم باهم داشتیم میوفتادیم یهو جیق زدیم و افتادیم
اسیه با جیق گفت
اسیه: نهههههه
یهو عمر و برک فهمیدن
عمر: سوسن
برک: ایبیکه
سری رفتن پیششون
امیر سری فرار کرد
ببخشید پارتش کم بود
پارت بعدی رو بزارم
اصکی ممنوع
۳.۴k
۱۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.