شروعش قهوه بود☕🤎p5
تهیونگ: مینجی میخوای بریم بیرون مینجی: اخه قرار بود با بچه ها بریم تهیونگ: خب ما میریم بعد که بیدار شدن بهشون میگیم کجاییم اونا هم بیان مینجی: اوکی وااااای تهیونگ: چی شد مینجی: امروز تولده ایو وااای یادم رفته بودددد خاکککک برسرممممم تهیونگ: خدانکنهه ام بیا بریم وسایل واسش بخریم مینجی: باشه الان میام سریع یه بولیز شلوار پوشیدم به کلاه هم گذاشتم رفتم بیرون تهیونگ: اومدی بریم مینجی: تهیونگ تویی چرا انقدر غیر قابل شناسنایی شدی تهیونگ: خب چون ارمی ها نریزن سرم مینجی: 😂اها باشه بریم (داحل مغازه) تهیونگ: میگم این خوبه مینجی: اره خیلی باحاله... راستی تهی چیز ام چاگیا(یعنی عزیزم ) رنگ مورد علاقه ی ایو سفیده سعی کن چیز های سفید پیدا کنی تهیونگ دم گوش مینجی: چاگیا؟ مینجی دم گوش تهیونگ: خب نمیتونستم اسمت رو بگم اسمی هم به ذهنم نرسید گفتم چاگیا تهیونگ: خب اکه یکی بفهمه من کیم چی مینجی: با این لباسات منم نفهمیدم تهیونگی چه برسه مردم اهم بریم تهیونگ: بریم (داخل ماشین) مینجی: وای یادم رفت به جیمین بگم سر ایو رو گرم کنه وای بزا زنگ بزنم (بوق بوق) جیمین: هاا🥱مینجی: خواب بودی جیمین: اره مینجی: ببین جیمین امروز تولد ایو به بچه ها نه صبر کن تو گروه کی باسلیقه تره جیمین: اوفف هوپی، ته ته و کوکی مینجی: خیل خوب ببین خودت هم باش به بقیه بسپر ایو رو ببرن بگردونن جیمین: کجا اخه اوفففف مینجی: زهر مار اوف اوف اوف کارت رو بکن دیگه جیمین: باشه خدافظ کایت یو بوکن دیگه(اداشو در اورد) مینجی: بی پدر من هنوز پشت خطم جیمین: ها مینجی: فقط برسم خونه جیمین: گوه خوردم خدافظ تهیونگ: 😂🤣وایی مینجی: چیشده تهیونگ: به کارای شما میخندم مینجی: اوففف یکم دور بزنیم تا ایو از در خونه دور بشه تهیونگ: اوکی (2دقیقه بعد) مینجی: چرا وایستادی تهیونگ: نمیخوام خیلی از خونه دور شیم توی یع کوچه وایسادم تا ایو بره بعد ما بربم مینجی: اها تهیونگ: میگم میدونستی من تاحالا تورو از نزدیک ندیده بودم مینجی: چرا تو کافه تهیونگ: اها اره😄ولی خودمونیما خیلی بزرگ شدی و همینطور خوشگل مینجی: خجالتم نده الان ارایشم ندارم تهیونگ: تو بدون ارایشم خوشگلی مینجی تو دلش: وایی تروخدا قرمز نشم تهیونگ تو دلش: ای خدا لپاش قرمز شد کیوتی وجدان: تهیونگ خجالت بکش برو تهیونگ: رفتن مینجی: خب بریم
۵.۱k
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.