مرا باور کن
مرا باور کن
پارت ۷۳
ریاء
با احساس خفگی بیدار شدم به اطرفم نگاه کردم
من.....من کجام.....همه ی اتاق سفید بود.....ولی اینجا بیمارستان نیس چون...تخت دو نفره اس......خواستم.....از جام بلند بشم......که ارسلان در اتاق رو باز کرد و اومد تو....وقتی بهش نگاه کردم......وااای من اینجا چکار می کنم
یه گلدون روی میز عسلی بود.......اونو گرفتم و روی تخت ایستادم و رو به ارسلان گفتم
-وای بحالت اگه نزدیکم شدی کله تو با این گلدون میشکافم
ارسلان+خانم شما چتونه بیا پایین
-ارسلان از اینجا برو قبل از اینکه....
+خانم تو اسممو از کجا میشناسی
-تو داری چی میگی....هااا
+خانم بیا پایین
-بخدا قسم اگه می خوای گولم بزنی....با این (به گلدون اشاره کردم)....
+خانم بیا پایین
روی تخت نشستم و بهش نگاه کردم و گفتم
-چرا چاقو روی گردنم گذاشتی.....بوفالو
+خانم چی میگی من اصلا تورو نمی شناسم و ندیدم
-پ من اینجا چکار میکنم....مگه تو به من نگفتی ارسلان تاج الدینی و برادر ناتنی ارمان و ارسانی...هااا
+تو....تو...اینارو از کجا میدونی....و درضمن خانم...من چیزی بهت نگفتم حتی نمیدونم اسمت چیه و شما یه هفته بیهوشید
-چیییی؟!
+من تورو تو جنگل پیدا کردم و بیهوش بودی حتی باهم حرف نزدیم اصلا تو این هفته به هوش نیومدی فقط یه بار داد و بیداد کردی تو خواب
-وااای خدا یعنی این همش خواب بود...
+البته من واقعا اسمم ارسلان تاج الدین و همه ی اینایی که تازه گفتی واقعی ان
-من...من....باور نمی کنم این خواب باشه
.........ادامه دارد........
پارت ۷۳
ریاء
با احساس خفگی بیدار شدم به اطرفم نگاه کردم
من.....من کجام.....همه ی اتاق سفید بود.....ولی اینجا بیمارستان نیس چون...تخت دو نفره اس......خواستم.....از جام بلند بشم......که ارسلان در اتاق رو باز کرد و اومد تو....وقتی بهش نگاه کردم......وااای من اینجا چکار می کنم
یه گلدون روی میز عسلی بود.......اونو گرفتم و روی تخت ایستادم و رو به ارسلان گفتم
-وای بحالت اگه نزدیکم شدی کله تو با این گلدون میشکافم
ارسلان+خانم شما چتونه بیا پایین
-ارسلان از اینجا برو قبل از اینکه....
+خانم تو اسممو از کجا میشناسی
-تو داری چی میگی....هااا
+خانم بیا پایین
-بخدا قسم اگه می خوای گولم بزنی....با این (به گلدون اشاره کردم)....
+خانم بیا پایین
روی تخت نشستم و بهش نگاه کردم و گفتم
-چرا چاقو روی گردنم گذاشتی.....بوفالو
+خانم چی میگی من اصلا تورو نمی شناسم و ندیدم
-پ من اینجا چکار میکنم....مگه تو به من نگفتی ارسلان تاج الدینی و برادر ناتنی ارمان و ارسانی...هااا
+تو....تو...اینارو از کجا میدونی....و درضمن خانم...من چیزی بهت نگفتم حتی نمیدونم اسمت چیه و شما یه هفته بیهوشید
-چیییی؟!
+من تورو تو جنگل پیدا کردم و بیهوش بودی حتی باهم حرف نزدیم اصلا تو این هفته به هوش نیومدی فقط یه بار داد و بیداد کردی تو خواب
-وااای خدا یعنی این همش خواب بود...
+البته من واقعا اسمم ارسلان تاج الدین و همه ی اینایی که تازه گفتی واقعی ان
-من...من....باور نمی کنم این خواب باشه
.........ادامه دارد........
۱۳.۹k
۱۵ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.