قشنگ ترین عذاب من پارت ۱۳
قشنگ ترین عذاب من پارت ۱۳
ویو تهیونگ
ته : چرا من باید اون بی مخُ دوست داشته باشم؟؟
جیمین : چون عشق منطق نمیخواد
یونگی : با اینکه شناختی ندارم ازت ، اما اینو راست میگی .
جیمین : حیح (خجالت)
ته : من عمرا عاشق نمیشم . مگه بچه بازیه؟؟
یونگی : نیست ... اما تو شدی
ته : لعنت بهتون نشدم !! اون همجنس خودمه(تعجب)
جیمین : عشق جنسیت نداره ¯\_(ツ)_/¯
ته : هرچی هم باشه من عاشق نشدم ، نخواهمم شد ..
یونگی : جون عمت
ته : عمه من عمه تو ام هستا
یونگی : به ..
ته : بخدا بگی اونو میکوبم تو دهنت (عصبی)
یونگی : به کی...فت//:
ته : بی تر بیت |=
داشتیم بحث میکردیم که میا در زد و وارد اتاق شد . اومد سمتم و چند تا پرونده گذاشت جلوم
میا : تهیونگ شی ، اینا یه سری پرونده برای کارکنای جدیده... باید ببینی و امضا کنی؛ اگر هم موردی بود برسی کنی
ته : خب اینو که ت...
میا : بعدا حرف میزنیم(جدی)
نمیدونم چرا همه امروز اینطوری شدن ؛ مزخرف ترین حالتای ممکن
بدم میاد انقدر سرم رو شلوغ کنم . واقعا الان به یه استراحت نیاز دارم
میخواستم برم خونه ، اما اینطور باید خودم میرفتم
پس به اجبار و زور منتظر موندم تا این دو ساعت جونگ کوک خان تموم شه...
ته : ساعت چنده؟؟
جیمین : ۱۱:۲۰
ته : اوففففف هنوز ۴۰ دیقه مونده (کلافه)
یونگی : تا چی؟
ته : تا اومدن آقا (چشم غره)
جیمین : آخی آخی 。◕‿◕。
ته : جیمین برو .... میخوام برم خونه و باید ۴۰ دقیقه دیگه بخاطر اون علاف بشم .(سرد)
یونگی : باشه حالا ؛ آدمو میخوره
ته : من میرم کافه شرکت (سرد)
جیمین : برو
اومدم از اتاق بیرون و راهی کافه شدم . بی توجه به همه کارکنایی که جلوم خم شده بودن رفتم و یه نسکافه سفارش دادم
با گوشیم مشغول بودم که...
ویو کوک
....
ویو تهیونگ
ته : چرا من باید اون بی مخُ دوست داشته باشم؟؟
جیمین : چون عشق منطق نمیخواد
یونگی : با اینکه شناختی ندارم ازت ، اما اینو راست میگی .
جیمین : حیح (خجالت)
ته : من عمرا عاشق نمیشم . مگه بچه بازیه؟؟
یونگی : نیست ... اما تو شدی
ته : لعنت بهتون نشدم !! اون همجنس خودمه(تعجب)
جیمین : عشق جنسیت نداره ¯\_(ツ)_/¯
ته : هرچی هم باشه من عاشق نشدم ، نخواهمم شد ..
یونگی : جون عمت
ته : عمه من عمه تو ام هستا
یونگی : به ..
ته : بخدا بگی اونو میکوبم تو دهنت (عصبی)
یونگی : به کی...فت//:
ته : بی تر بیت |=
داشتیم بحث میکردیم که میا در زد و وارد اتاق شد . اومد سمتم و چند تا پرونده گذاشت جلوم
میا : تهیونگ شی ، اینا یه سری پرونده برای کارکنای جدیده... باید ببینی و امضا کنی؛ اگر هم موردی بود برسی کنی
ته : خب اینو که ت...
میا : بعدا حرف میزنیم(جدی)
نمیدونم چرا همه امروز اینطوری شدن ؛ مزخرف ترین حالتای ممکن
بدم میاد انقدر سرم رو شلوغ کنم . واقعا الان به یه استراحت نیاز دارم
میخواستم برم خونه ، اما اینطور باید خودم میرفتم
پس به اجبار و زور منتظر موندم تا این دو ساعت جونگ کوک خان تموم شه...
ته : ساعت چنده؟؟
جیمین : ۱۱:۲۰
ته : اوففففف هنوز ۴۰ دیقه مونده (کلافه)
یونگی : تا چی؟
ته : تا اومدن آقا (چشم غره)
جیمین : آخی آخی 。◕‿◕。
ته : جیمین برو .... میخوام برم خونه و باید ۴۰ دقیقه دیگه بخاطر اون علاف بشم .(سرد)
یونگی : باشه حالا ؛ آدمو میخوره
ته : من میرم کافه شرکت (سرد)
جیمین : برو
اومدم از اتاق بیرون و راهی کافه شدم . بی توجه به همه کارکنایی که جلوم خم شده بودن رفتم و یه نسکافه سفارش دادم
با گوشیم مشغول بودم که...
ویو کوک
....
۳.۳k
۱۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.