(پارت چهارم)
ا.ت: کیونگ تو اینجا چیکار داری؟
کیونگ: نمیتونم بیام عشقم و ببینم
ا.ت: هوفففف کیونگ من عشق تو نیستم دست از سرم بردار
کیونگ: اگه هم نباشی در اینده خواهی بود
ا.ت: برو بابا
خواستم برم که خودشو بهم چسبوند
کیونگ: ا.ت با من بحث نکن
جین : اینجا چه خبره!؟؟
برگشتم به سمت جین
باید از این فرصت استفاده کنم تا این هیولا ولم کنه
ا.ت: جینننننن این همونی بود که بهت گفتم اذیتم میکنه
تمام احساساتم رو ریختم توی چشمام تا بهش بفهمونم
جین: بیا اینجا
خوشحال از اینکه فهمیده به سمتش رفتم
کیونگ: هه اینو بدون با هرکسی هم باشی آخرش مال خودمی
اینو گفت راهشو کشید و رفت
به سمت جین برگشتم
ا.ت: ممنون
جین: کی بود؟
ا.ت: کی کی بود؟
جین: خودتو داری به اون راه میزنی!!!
ا.ت: آها اون پسر خوب........ مزاحم بود
به طرفم خم شد و درست مماس صورتم و با اخم گفت:
جین: همیشه مزاحمت میشه؟!
هیچی نگفتم که دور شد
جین: نگرانش نباش از این به بعد هیچ کاری نمیتونه بکنه
ا.ت: بازم ممنون
سر تکون داد و از اونجا رفت که همون لحظه جیا اومد
جیا: آقای کیم اینجا چیکار داشتن؟
ا.ت: بهت میگم حالا
.....................
به در خونه نزدیک شدم و چند تقه ای به در زدم
همون لحظه در باز شد و یونگی با لبخند گشاد بهم نگاه کرد
ا.ت: چته چرا صورتت این شکلیه!!!؟ برو اونور خستم
یونگی: وقت استراحت نیست زود باش بیا میریم یه جایی
ا.ت: چی؟!!! کجااا!!!!
پارت بعد رو هم مینویسم و یکم بعد میزارم❤️🗿
کیونگ: نمیتونم بیام عشقم و ببینم
ا.ت: هوفففف کیونگ من عشق تو نیستم دست از سرم بردار
کیونگ: اگه هم نباشی در اینده خواهی بود
ا.ت: برو بابا
خواستم برم که خودشو بهم چسبوند
کیونگ: ا.ت با من بحث نکن
جین : اینجا چه خبره!؟؟
برگشتم به سمت جین
باید از این فرصت استفاده کنم تا این هیولا ولم کنه
ا.ت: جینننننن این همونی بود که بهت گفتم اذیتم میکنه
تمام احساساتم رو ریختم توی چشمام تا بهش بفهمونم
جین: بیا اینجا
خوشحال از اینکه فهمیده به سمتش رفتم
کیونگ: هه اینو بدون با هرکسی هم باشی آخرش مال خودمی
اینو گفت راهشو کشید و رفت
به سمت جین برگشتم
ا.ت: ممنون
جین: کی بود؟
ا.ت: کی کی بود؟
جین: خودتو داری به اون راه میزنی!!!
ا.ت: آها اون پسر خوب........ مزاحم بود
به طرفم خم شد و درست مماس صورتم و با اخم گفت:
جین: همیشه مزاحمت میشه؟!
هیچی نگفتم که دور شد
جین: نگرانش نباش از این به بعد هیچ کاری نمیتونه بکنه
ا.ت: بازم ممنون
سر تکون داد و از اونجا رفت که همون لحظه جیا اومد
جیا: آقای کیم اینجا چیکار داشتن؟
ا.ت: بهت میگم حالا
.....................
به در خونه نزدیک شدم و چند تقه ای به در زدم
همون لحظه در باز شد و یونگی با لبخند گشاد بهم نگاه کرد
ا.ت: چته چرا صورتت این شکلیه!!!؟ برو اونور خستم
یونگی: وقت استراحت نیست زود باش بیا میریم یه جایی
ا.ت: چی؟!!! کجااا!!!!
پارت بعد رو هم مینویسم و یکم بعد میزارم❤️🗿
۵.۶k
۰۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.