رمان بامداد عاشقی🎀🌷
رمان بامداد عاشقی🎀🌷
صلام
من بینا هستم هستم اهل یونگچئون ۱۸سالمه و تاریخ تولدم ۲۸آذر رشتمم انسانی ولی دانشگاهمو نرفتم یه روز همینجوری که داشتم توی اینستا میچرخیدم یه دختری رو دیدم که مثل اینکه تازه شروع ب فعالیت کرده بود دابسمش و اینا میرفت و بیشتر تو پارک ها کلیپ میساخت و دنبال یه اکیپ چند نفره بودن من که خیلی ب این چیزا علاقه داشتم بهشون دایرکت دادم و گفتم منم میتونم تو اکیپتون باشم
بعد چند روز جواب داد و گفت چرا که نه آدرس داد و گفت تو سانگژو بیا فلان جا تا بگیم از چه قراره من همراه مامان و بابام رفتم تهران و اونجایی ک من تک فرزند بودم مامان و بابام همیشه میگفتن هر چی تو بگی و هر چی ک تو دوست داشته باشی همون میشه ما رفتیم تهران و اونجایی ک گفته بود یع پارک بود کع من بعضی از جاهای اون پارک رو تو اینستا دیده بودم تو کلیپ هاشون
و اولین شخصی که دیدم پسر ۲۰ساله ای به اسم جین که قد بلندی داشت و بدن لاغری و خوشتیپ و خوشگل اومد جلو و گفت خانم جئون گفتم بله خودم هستم گفت با من بیا بورام اون طرفه باهاش رفتم و همون دختره رو دیدم بورام بعد یه پسر دیگه بود که شوگا بود بچه ها بهش یونگی میگفتن خلاصه یکم باهاشون آشنا شدم و بورام گفت من خودم اهل میریانگ اما ساکن سانگژو و جین و یونگی هم اهل ساچئون و ساکن سانگژو از اونجایی ک ما هم قرار بود بیایم ساگژو برای همین با اون اکیپ همکاری کردیم و منم جزو اکیپشون شدم و قرار شداون هفته ما اسباب کشی کنیم به سانگژو و بعد اون با اونا تو پارکا کلیپ بسازیم
ما اومدیم سانگژو و روز اول من یه شلوار راسته سفید و یه تاپ آبی مو هام و باز گذاشتم شماره بچه ها رو اون روز گرفته بودم
زنگ زدم به جین و گفتم سلام گفت سلام چطوری بینا گفتم ممنون تو چطوری گفت خوبم
خلاصه پرسیدم تو کدوم پارکن و رفتم اونجا اولین روز کارم باهاشون بود و من خیلی اوکی نبودم با بچه ها و خجالت میکشیدم اما از روز اول ک دیدم جین یه جور دیگه ای ب دلم نشسته بود و یجوری خیلی باهاش راحت بودم
روز اول تمرین کلیپ هارو کردیم و قرار شد ازفرداش شروع ب کار کنیم اونا پیج اینستا داشتن ولی من هنوز نه پس به پیج زدم و از فرداش شروع به کار کردیم یونگی و بورام با هم کاپل بودن و خیلی اوکی منم چون با جین خیلی راحت بودم و به دلم نشسته بود و میگفتن خیلی بهم میاین ما هم یه کاپل شدیم و شروع ب کار کردیم🎀🌷
صلام
من بینا هستم هستم اهل یونگچئون ۱۸سالمه و تاریخ تولدم ۲۸آذر رشتمم انسانی ولی دانشگاهمو نرفتم یه روز همینجوری که داشتم توی اینستا میچرخیدم یه دختری رو دیدم که مثل اینکه تازه شروع ب فعالیت کرده بود دابسمش و اینا میرفت و بیشتر تو پارک ها کلیپ میساخت و دنبال یه اکیپ چند نفره بودن من که خیلی ب این چیزا علاقه داشتم بهشون دایرکت دادم و گفتم منم میتونم تو اکیپتون باشم
بعد چند روز جواب داد و گفت چرا که نه آدرس داد و گفت تو سانگژو بیا فلان جا تا بگیم از چه قراره من همراه مامان و بابام رفتم تهران و اونجایی ک من تک فرزند بودم مامان و بابام همیشه میگفتن هر چی تو بگی و هر چی ک تو دوست داشته باشی همون میشه ما رفتیم تهران و اونجایی ک گفته بود یع پارک بود کع من بعضی از جاهای اون پارک رو تو اینستا دیده بودم تو کلیپ هاشون
و اولین شخصی که دیدم پسر ۲۰ساله ای به اسم جین که قد بلندی داشت و بدن لاغری و خوشتیپ و خوشگل اومد جلو و گفت خانم جئون گفتم بله خودم هستم گفت با من بیا بورام اون طرفه باهاش رفتم و همون دختره رو دیدم بورام بعد یه پسر دیگه بود که شوگا بود بچه ها بهش یونگی میگفتن خلاصه یکم باهاشون آشنا شدم و بورام گفت من خودم اهل میریانگ اما ساکن سانگژو و جین و یونگی هم اهل ساچئون و ساکن سانگژو از اونجایی ک ما هم قرار بود بیایم ساگژو برای همین با اون اکیپ همکاری کردیم و منم جزو اکیپشون شدم و قرار شداون هفته ما اسباب کشی کنیم به سانگژو و بعد اون با اونا تو پارکا کلیپ بسازیم
ما اومدیم سانگژو و روز اول من یه شلوار راسته سفید و یه تاپ آبی مو هام و باز گذاشتم شماره بچه ها رو اون روز گرفته بودم
زنگ زدم به جین و گفتم سلام گفت سلام چطوری بینا گفتم ممنون تو چطوری گفت خوبم
خلاصه پرسیدم تو کدوم پارکن و رفتم اونجا اولین روز کارم باهاشون بود و من خیلی اوکی نبودم با بچه ها و خجالت میکشیدم اما از روز اول ک دیدم جین یه جور دیگه ای ب دلم نشسته بود و یجوری خیلی باهاش راحت بودم
روز اول تمرین کلیپ هارو کردیم و قرار شد ازفرداش شروع ب کار کنیم اونا پیج اینستا داشتن ولی من هنوز نه پس به پیج زدم و از فرداش شروع به کار کردیم یونگی و بورام با هم کاپل بودن و خیلی اوکی منم چون با جین خیلی راحت بودم و به دلم نشسته بود و میگفتن خیلی بهم میاین ما هم یه کاپل شدیم و شروع ب کار کردیم🎀🌷
۶۳۰
۰۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.