عشق جانم
پارت چهارم
از زبان راوی: صبح شد نیکولای چشماش رو باز و دید که تو قصره نشست ، دید که فئودور روی صندلی کنارش خوابیده با دستش شروع به نوازش کردنش
فئودور با نوازش های آرومی چشماش رو باز از لایه چشماش دید که نیکولای داره با دستش اونو نوازش می کنه آروم دست نیکولای رو گرفت و بوسید نیکولای ترسید فئودور بلند شد
- بیدار شدی
و بعد لبخندی زد و گفت بیا صبحونه بخوریم
و بعد بغلش کرد و کنار خودش رو صندلی نشوندش صبحانه که تموم شد نیکولای نشست روی تخت ترسش بیشتر شده بود میدونست که الان تو بد دردسری افتاده فئودور رو به روش ایستاد
- چرا رفتی بیرون مگه نگفتم حق نداری بری بیرون
+ ا... ارباب... ب ..ببخشید
- همین!؟بگو چرا رفتی بیرون
+ من...من می... میخواستم برم تو برفا قدم بزنم ... ببخشید
چونه ی نیکولای رو گرفت
- خوب چرا تو باغ قصر قدم نزدی دوست داشتی بری بیرون ؟ باشه می بخشمت ولی این دلیل نمیشه که تنبیهت نکنم
سپس بوسه ای به لباش زد و....
از زبان راوی: صبح شد نیکولای چشماش رو باز و دید که تو قصره نشست ، دید که فئودور روی صندلی کنارش خوابیده با دستش شروع به نوازش کردنش
فئودور با نوازش های آرومی چشماش رو باز از لایه چشماش دید که نیکولای داره با دستش اونو نوازش می کنه آروم دست نیکولای رو گرفت و بوسید نیکولای ترسید فئودور بلند شد
- بیدار شدی
و بعد لبخندی زد و گفت بیا صبحونه بخوریم
و بعد بغلش کرد و کنار خودش رو صندلی نشوندش صبحانه که تموم شد نیکولای نشست روی تخت ترسش بیشتر شده بود میدونست که الان تو بد دردسری افتاده فئودور رو به روش ایستاد
- چرا رفتی بیرون مگه نگفتم حق نداری بری بیرون
+ ا... ارباب... ب ..ببخشید
- همین!؟بگو چرا رفتی بیرون
+ من...من می... میخواستم برم تو برفا قدم بزنم ... ببخشید
چونه ی نیکولای رو گرفت
- خوب چرا تو باغ قصر قدم نزدی دوست داشتی بری بیرون ؟ باشه می بخشمت ولی این دلیل نمیشه که تنبیهت نکنم
سپس بوسه ای به لباش زد و....
۶.۲k
۲۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.