چرا این فیکو گزارش کردید چیزی نداش که دوباره گزاشتم
فیک جیمین
ازدواج اجباری
پارت ۲۷
ویو ا.ت
تقریبا ۱۳ دیقه شده بود از اون موقع که جیمین زنگ زده بود ... خوابم میومد ..
ا.ت : سولی من خوابم میاد🥱
سولی : ااا یکم دیگه صب کن..
( صدای در خونه )
سولی : اوه اوه اومدد
سولی رفت و درو باز کرد ...
جیمین : ا.ت کجاس؟
سولی : برو تو داخله..
جیمین دوید سمتم..
جیمین : ا.ت .. ا.تم بهم گوش کن .. اونطور که فک میکنی نیست
ا.ت : با چشمای خودم دیدممم
جیمین : ا.ت .. م..من مست بودم .. متاسفم
ا.ت : م..متاسفی هه ( پوزخند )
میخواستم از خونه برم بیرون که سرم گیج رفت و فقط سیاهی دیدم...
جیمین ویو
ا.ت داشت میرفت سمت در که یهو افتاد زمین..
جیمین : ا.ت .. ا.تتت چشماتو باز کنن
سولی : ا.تتت چی شدهه
سریع ا.تو براید استایل بغل کردم و بردم گذاشتمش تو ماشین و رفتم سمت بیمارستان....
۳۰ مین بعد..
دکتر : ایشون حاملن
جیمین : ج..جدی؟ ( ذوق )
دکتر : بله .. ولی بارداری سختی دارن باید مراقب باشید..
جیمین : باشهه ( خر ذوق )
رفتم تو اتاق ا.ت ... بهوش اومده بود..
جیمین: عشقم خوبیییی؟؟
ا.ت: اره😒
جیمین : نمیخوای بهم محل بدی؟
ا.ت: چته؟
جیمین : یه خبررر خوبببب😃😆
ا.ت: چی؟
جیمین : داریم مامان و بابا میشیممم
ا.ت : چ..چی؟
جیمین: اره ... حالا من میرم کارای ترخیصت رو انجام بدم...
ویو ا.ت
ب..بچه؟ یه جورایی خوشحال بودم .. اما نگرانم بودم
جیمین بعد چند دیقه اومد و گفت
جیمین : بریم چاگی؟
ا.ت: بریم..
بعد ۲۸ مین رسیدیم خونه...
ا.ت : م..من میرم دوش بگیرم ...
جیمین : باشه منم برات چیزی درست میکنم بخوری..
ا.ت: اومم باش...
............................
سلااااممم 🍓توت فرنگی🍓 هام این پارت اول به ۴۵ لایک برسه تا ۲۹ بزارم ... گزارش شده بود دوباره گذاشتمش
ازدواج اجباری
پارت ۲۷
ویو ا.ت
تقریبا ۱۳ دیقه شده بود از اون موقع که جیمین زنگ زده بود ... خوابم میومد ..
ا.ت : سولی من خوابم میاد🥱
سولی : ااا یکم دیگه صب کن..
( صدای در خونه )
سولی : اوه اوه اومدد
سولی رفت و درو باز کرد ...
جیمین : ا.ت کجاس؟
سولی : برو تو داخله..
جیمین دوید سمتم..
جیمین : ا.ت .. ا.تم بهم گوش کن .. اونطور که فک میکنی نیست
ا.ت : با چشمای خودم دیدممم
جیمین : ا.ت .. م..من مست بودم .. متاسفم
ا.ت : م..متاسفی هه ( پوزخند )
میخواستم از خونه برم بیرون که سرم گیج رفت و فقط سیاهی دیدم...
جیمین ویو
ا.ت داشت میرفت سمت در که یهو افتاد زمین..
جیمین : ا.ت .. ا.تتت چشماتو باز کنن
سولی : ا.تتت چی شدهه
سریع ا.تو براید استایل بغل کردم و بردم گذاشتمش تو ماشین و رفتم سمت بیمارستان....
۳۰ مین بعد..
دکتر : ایشون حاملن
جیمین : ج..جدی؟ ( ذوق )
دکتر : بله .. ولی بارداری سختی دارن باید مراقب باشید..
جیمین : باشهه ( خر ذوق )
رفتم تو اتاق ا.ت ... بهوش اومده بود..
جیمین: عشقم خوبیییی؟؟
ا.ت: اره😒
جیمین : نمیخوای بهم محل بدی؟
ا.ت: چته؟
جیمین : یه خبررر خوبببب😃😆
ا.ت: چی؟
جیمین : داریم مامان و بابا میشیممم
ا.ت : چ..چی؟
جیمین: اره ... حالا من میرم کارای ترخیصت رو انجام بدم...
ویو ا.ت
ب..بچه؟ یه جورایی خوشحال بودم .. اما نگرانم بودم
جیمین بعد چند دیقه اومد و گفت
جیمین : بریم چاگی؟
ا.ت: بریم..
بعد ۲۸ مین رسیدیم خونه...
ا.ت : م..من میرم دوش بگیرم ...
جیمین : باشه منم برات چیزی درست میکنم بخوری..
ا.ت: اومم باش...
............................
سلااااممم 🍓توت فرنگی🍓 هام این پارت اول به ۴۵ لایک برسه تا ۲۹ بزارم ... گزارش شده بود دوباره گذاشتمش
۱۰.۰k
۱۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.