چند پارتی از جیمین
چند پارتی از جیمین
موضوع:وقتی باهم دعوا میکنید
________________________________
"ویو ا/ ت"
داشتیم با جیمین توی خیابان قدم میزدیم که یهو گوشیش زنگ خورد ازم عذرخواهی کرد و گفت که یکاری براش پیش اومده و باید بره کمپانی گفتم اوکی مشکلی نیست، کمپانی سر راهمون بود ولی جدا شدیم این چند روز خیلی میرفت کمپانی واسه همین بهش مشکوک شده بودم پس تصمیم گرفتم تعقیبش کنم ازش حدود دوازده متر فاصله داشتم ولی هنوز توی زاویه دیدم بود دم در یه دختره ای رو دیدم که با جیمین سلام و احوالپرسی کرد و دست جیمین رو گرفت و رفتن کمپانی یهو جا خوردم و چشمام سیاهی رفت و مردمی که از اونجا رد میشدند به آمبولانس زنگ زدند و به بیمارستان منتقل شدم بعد حدود دو ساعت بیدار شدم و با چشمای گریون از بیمارستان خارج شدم و رفتم سمت خونه بدو بدو رفتم توی اتاقم و درو قفل کردم و شروع کردم به گریه کردن بعد چهار ساعت جیمین اومد خونه و منم هنوز داشتم بلند بلند گریه میکردم
"ویو جیمین"
پی دی نیم مجبورم کرده بود که به اون دختره نشون بدم دوستم حتی مجبور بودم به همه نشون بدم فقط امیدوارم ا/ت نفهمه چون خیلی ناراحت میشه و نمیتونه درکش کنه، توی این فکرا بودم که یه صداهایی از خونه میومد با اینکه پشت در خونه بودم صدای گریه میومد، ا/ت داره گریه می کنه؟
کلید رو زدم و رفتم توی خونه صدای گریه از اتاق مشترکمون میومد (توجه ا/ت و جیمین هم اتاق مشترک و هم اتاق جداگانه دارند) رفتم در اتاق را زدم ولی جواب نداد فقط صدای گریه میومد
خواستم در اتاق را باز کنم ولی نمیدونم چرا قفل بود
جیمین:ا/ت چرا درو قفل کردی؟
ا/ت:پسره عوضی (ببخشید بچه ها لطفا بهتون بر نخوره این فقط جنبهی داستانی داره) از پشت در اتاق گمشو! (باداد)
"ویو نویسنده"
بعد از این حرف ا/ت، جیمین خیلی ناراحت شد
جیمین:ا/ت تو رو خدا بگو چی شده؟
ا/ت:اول...باید...تو و اون...دختره ی هر**زه...بگید چی شده [این سه نقطه ها علامت گریه هستند]
جیمین زیر لب گفت:پس فهمیده
جیمین:ا/ت بزار برات همه چیز رو توضیح بدم (بغض)
ا/ت:نمیخوام...اون توضیحات...دروغین ات رو...بشنوم
یهو جیمین عصبانی شد
جیمین:گگففتتمم بیااا بیروونن (باداد)
ا/ت:از همین جا...توضیح بده
جیمین:گفتم بیا بیرون دختره.....
سرعت گریه ا/ت بیشتر شد و اومد بیرون
جیمین خیلی عصبانی بود تا ا/ت رو دید ناخواسته....
موضوع:وقتی باهم دعوا میکنید
________________________________
"ویو ا/ ت"
داشتیم با جیمین توی خیابان قدم میزدیم که یهو گوشیش زنگ خورد ازم عذرخواهی کرد و گفت که یکاری براش پیش اومده و باید بره کمپانی گفتم اوکی مشکلی نیست، کمپانی سر راهمون بود ولی جدا شدیم این چند روز خیلی میرفت کمپانی واسه همین بهش مشکوک شده بودم پس تصمیم گرفتم تعقیبش کنم ازش حدود دوازده متر فاصله داشتم ولی هنوز توی زاویه دیدم بود دم در یه دختره ای رو دیدم که با جیمین سلام و احوالپرسی کرد و دست جیمین رو گرفت و رفتن کمپانی یهو جا خوردم و چشمام سیاهی رفت و مردمی که از اونجا رد میشدند به آمبولانس زنگ زدند و به بیمارستان منتقل شدم بعد حدود دو ساعت بیدار شدم و با چشمای گریون از بیمارستان خارج شدم و رفتم سمت خونه بدو بدو رفتم توی اتاقم و درو قفل کردم و شروع کردم به گریه کردن بعد چهار ساعت جیمین اومد خونه و منم هنوز داشتم بلند بلند گریه میکردم
"ویو جیمین"
پی دی نیم مجبورم کرده بود که به اون دختره نشون بدم دوستم حتی مجبور بودم به همه نشون بدم فقط امیدوارم ا/ت نفهمه چون خیلی ناراحت میشه و نمیتونه درکش کنه، توی این فکرا بودم که یه صداهایی از خونه میومد با اینکه پشت در خونه بودم صدای گریه میومد، ا/ت داره گریه می کنه؟
کلید رو زدم و رفتم توی خونه صدای گریه از اتاق مشترکمون میومد (توجه ا/ت و جیمین هم اتاق مشترک و هم اتاق جداگانه دارند) رفتم در اتاق را زدم ولی جواب نداد فقط صدای گریه میومد
خواستم در اتاق را باز کنم ولی نمیدونم چرا قفل بود
جیمین:ا/ت چرا درو قفل کردی؟
ا/ت:پسره عوضی (ببخشید بچه ها لطفا بهتون بر نخوره این فقط جنبهی داستانی داره) از پشت در اتاق گمشو! (باداد)
"ویو نویسنده"
بعد از این حرف ا/ت، جیمین خیلی ناراحت شد
جیمین:ا/ت تو رو خدا بگو چی شده؟
ا/ت:اول...باید...تو و اون...دختره ی هر**زه...بگید چی شده [این سه نقطه ها علامت گریه هستند]
جیمین زیر لب گفت:پس فهمیده
جیمین:ا/ت بزار برات همه چیز رو توضیح بدم (بغض)
ا/ت:نمیخوام...اون توضیحات...دروغین ات رو...بشنوم
یهو جیمین عصبانی شد
جیمین:گگففتتمم بیااا بیروونن (باداد)
ا/ت:از همین جا...توضیح بده
جیمین:گفتم بیا بیرون دختره.....
سرعت گریه ا/ت بیشتر شد و اومد بیرون
جیمین خیلی عصبانی بود تا ا/ت رو دید ناخواسته....
۲۲۳
۰۲ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.