«تا کی من باید تاوان عشق احمقانه ی تورو پس بدم؟»
+«فقط وقتی بهت گفتم میخوام ازت جدا شم اومدی سراغم
تنها روزی که از خونه اومدم بیرون پیدات شد..
اونم چون میخواستی ازم بازجویی کنی بفهمی من چرا با تنها دوستم رفتم بیرون،مگه غیر از اینه؟»
-«آره غیر اینه!»
+«الان یک هفتهس که من اینجام؛تو حتی نیومدی ببینی من زندم یا نه..»
-*پوزخند*
«این دیگه خیلی بیمعرفتیه.
من همهی این مدت تو این فرماندهای موندم هرشب از پشت این دریچه وقتی خواب بودی،وایسادم نگات کردم*خنده*
من یک هفتهس نخوابیدم..»
_____
+«اینم دقیقا همون کاریه که ی زندانبان انجام میده وقتی عـآشـق زندانیشه..»
-«اذیتم نکن..حالم خوش نیست..»
+...
«خوشحـال باش که آزادی..»
-«من این آزادی رو بدون تو میخـوام چیـکآر؟؟»
____
نه فقط رو کاغذ،تو مال منی تا ابد! حق نداری به طلاق فکر کنی
تنها روزی که از خونه اومدم بیرون پیدات شد..
اونم چون میخواستی ازم بازجویی کنی بفهمی من چرا با تنها دوستم رفتم بیرون،مگه غیر از اینه؟»
-«آره غیر اینه!»
+«الان یک هفتهس که من اینجام؛تو حتی نیومدی ببینی من زندم یا نه..»
-*پوزخند*
«این دیگه خیلی بیمعرفتیه.
من همهی این مدت تو این فرماندهای موندم هرشب از پشت این دریچه وقتی خواب بودی،وایسادم نگات کردم*خنده*
من یک هفتهس نخوابیدم..»
_____
+«اینم دقیقا همون کاریه که ی زندانبان انجام میده وقتی عـآشـق زندانیشه..»
-«اذیتم نکن..حالم خوش نیست..»
+...
«خوشحـال باش که آزادی..»
-«من این آزادی رو بدون تو میخـوام چیـکآر؟؟»
____
نه فقط رو کاغذ،تو مال منی تا ابد! حق نداری به طلاق فکر کنی
۱.۳k
۲۳ مهر ۱۴۰۳