وقتی از استخر درمیایی و...
وقتی از استخر درمیایی و...
#فلیکس #جیسونگ #هیونجین #لینو #سونگمین #چان #جونگین #چانگبین
از استخر خونه تون بیرون اومدی و به طرف اتاق تون رفتی روی تخت نشستی و موهاتو با سشوار خشک می کردی
نگاه های سنگین فلیکس از روی بدن خیست جم نمیخورد..
مایویی که اجزای بدنت ترقوهات
گردن خیست رون هایی که اب از روشون میریزه
و نرمالو هایی سفیدی که به خوبی به خاطر نفس زدنت
بالا پایین میرفتن نشون میداد...
*فلیکس اونجوری بهم نگاه نکن
قدم هاشو دونه دونه برمیداشت
تورو بین تخت و خودش اسیر کرد.. با یکی از دست هاش موهای خیست رو که به گردنت جسبیده بود کنار میزد..
با دستش دیگش انگشتش رو روی رون هات می کشید.
. جوری که تمام استخون های بدنت مور مور میشد..
بوسه ای خیسی روی لب های صورتی رنگت گذاشت..
مدت این بوسه اینقدر طولانی بود که انگار تمومی نداشت..!
نفس های بلندتون خونه رو پرکرده بود..
لب هاشو از روی لب هات جدا کرد و تنها به اون چشمای خمارالودش خیره شده بودی..
که با همون لحن اغوا کنندش...
_طمع لب هات میتونه کاری کنه
که تا فردا به چشیدنش ادامه بدم..
مایوت رو از بدنت جدا کرد و کاملا به بدن سفید و لختت خیره شده بود.. لیسی به ترقوهات زد..بخاطر این لیسش شل کرده بودی..
_همینجوری میتونی دیوونم کنی خیلی وقت بود که دلم برای این حالتت تنگ شده بود..
زیپ شلوارش رو به پایین کشید
و شلوار و شرتش رو از پاهاش دراورد
*ددی میخوای به بیبیت سخت بگیری؟
سرشو به سمت گوشت اورد لب های خیسش به گوش های سرخت برخورد می کرد...
_بیبی کاری نکن که سخت ترش کنم..
اون چیز بزرگ که زیر پاهات بود رو به سرت و کامل داخلت کرد.. تنها ناله های بلندت با بوسه های نفس گیرش خفه میشد.. نفس های بلندتون و ناله هاتون فضای اتاق رو پرکرده بود..
#فلیکس #جیسونگ #هیونجین #لینو #سونگمین #چان #جونگین #چانگبین
از استخر خونه تون بیرون اومدی و به طرف اتاق تون رفتی روی تخت نشستی و موهاتو با سشوار خشک می کردی
نگاه های سنگین فلیکس از روی بدن خیست جم نمیخورد..
مایویی که اجزای بدنت ترقوهات
گردن خیست رون هایی که اب از روشون میریزه
و نرمالو هایی سفیدی که به خوبی به خاطر نفس زدنت
بالا پایین میرفتن نشون میداد...
*فلیکس اونجوری بهم نگاه نکن
قدم هاشو دونه دونه برمیداشت
تورو بین تخت و خودش اسیر کرد.. با یکی از دست هاش موهای خیست رو که به گردنت جسبیده بود کنار میزد..
با دستش دیگش انگشتش رو روی رون هات می کشید.
. جوری که تمام استخون های بدنت مور مور میشد..
بوسه ای خیسی روی لب های صورتی رنگت گذاشت..
مدت این بوسه اینقدر طولانی بود که انگار تمومی نداشت..!
نفس های بلندتون خونه رو پرکرده بود..
لب هاشو از روی لب هات جدا کرد و تنها به اون چشمای خمارالودش خیره شده بودی..
که با همون لحن اغوا کنندش...
_طمع لب هات میتونه کاری کنه
که تا فردا به چشیدنش ادامه بدم..
مایوت رو از بدنت جدا کرد و کاملا به بدن سفید و لختت خیره شده بود.. لیسی به ترقوهات زد..بخاطر این لیسش شل کرده بودی..
_همینجوری میتونی دیوونم کنی خیلی وقت بود که دلم برای این حالتت تنگ شده بود..
زیپ شلوارش رو به پایین کشید
و شلوار و شرتش رو از پاهاش دراورد
*ددی میخوای به بیبیت سخت بگیری؟
سرشو به سمت گوشت اورد لب های خیسش به گوش های سرخت برخورد می کرد...
_بیبی کاری نکن که سخت ترش کنم..
اون چیز بزرگ که زیر پاهات بود رو به سرت و کامل داخلت کرد.. تنها ناله های بلندت با بوسه های نفس گیرش خفه میشد.. نفس های بلندتون و ناله هاتون فضای اتاق رو پرکرده بود..
۱.۹k
۲۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.