عشق ابدی پارت ۵۳

عشق ابدی پارت ۵۳
ویو یونگی
$ب...بنظرم عالیه
÷خب پس پاشید ، بدویید بریم
جیهوپ : اما...اما شما خسته اید . میخواید..
&نه عزیزم مگه میشه تو رو دیده باشیم و خستگی تو جونمون مونده باشه ؟(خنده)
جیهوپ : باشه(خنده)
-و....ولی میخواید یکم استراحت کنید ، خب تازه اومدید .
&نه ما دیگه میریم .
+باشه عمو جان (نگاه های معنی دار به جیمین)
جیمین از ترس آب دهنش رو با صدا قورت داد و نگاهش رو ازم گرفت
بعد از رفتن عمو اینا طبق گفته ی بابا در رو بستم و کارا رو انجام دادم
وقتی برگشتم دیدم جیمین داره میدوئه سمت پله ها ؛ سریع از کمر گرفتمش و تو ی حرکت انداختمش رو مبل
+بیب واسه رفتن به اتاق دیر نمیشه (پوزخند)
-ن...نکن .
+بهت گفتم که کار دارم باهات (نیشخند)
قبل از این که حرفی بزنه لبام رو گذاشتم رو لبای پفکیش و ازش مک های عمیق و محکمی می‌گرفتم . روش خیمه زدم و دستم رو بردم لای موهاش ...
دستش رو دور گردنم پین کرد و منم بلندش کردم و بردمش سمت اتاق ..
انداختمش رو تخت و دستم رو نوازش وار روی دیکش کشیدم تا تحریکش کنم . ناله هاش تو دهنم خفه شد ...




خب خب خب بچه ها این پارت خیلییییییییی کم بود . بقیش پارت بعده
پارت بعد اسماتههههه