رمان عاشقم باش🫀🙃
Part 4
دیانا
پسره اومد تو اتاق
من:امممم من وسایلمو گذاشتم
پسره:چه دختر خجالتی حالا سرتو بالا کن ببینمت ولی بهت میاد ازین زبون دارایی باشی که ظاهرا ارومن و یه دفعه حمله میکنن بهت
راستی اسمت چی بود؟
من:دیانا شما چی؟
پسره:منم ارسلانم
من:اهان خب
ارسلان:ببین اینجا کار میکنی خب؟ از الانم برو شروع کن برو پایین اونجا بهت میگن
من:اهان باشه
و از اتاق رفتم بیرون رفتم پایین
ارسلان
گوشی دختره رو تخت بود گوشیشو برداشتم رمز هم نداشت رفتم تو گالریش
چه دختر مظلومی خدایا نه شماره پسر رو گوشیش سیو داشت نه عکس پسر داشته معلوم بود با کسی تو رابطه نیست
گوشیشو دوباره گذاشتم رو تخت و اماده شدم برم پیش دوستام
رفتم ماشینمو روشن کردم راه افتادم بعد 20 مین رسیدم خونه متین
ایفونو زد رفتم تو
متین:سلام شاه پسر
امیر:سلام
محراب:سلام خوش امدی یا شیخ😂
ممد:سلام
رضا:سلام
من:سلام
ماجرا دختره دیانا رو براشون تعریف کردم
متین:بابا ایول ناراحت هم هستی؟مفت یه دختره پیشته😐
من:من مثل تو هول نیستم
متین:اهان اون من بودم که هرشب پارتی میگفت و یهو وسط پارتی با چندتا دختر میرفت تو یه اتاق و دیگه پیداش نمیشد؟ 😐
رضا:اونجا میرفتن دینی میخوندن و عبادت میکردن فکر بد نکن متین جان😂
من:هرهرهر بانمک ها
ممد:چه شکلیه؟
من:خیلی خوشگله ولی اصلا ازش خوشم نمیاد
#رمان
#عشق
#دیانا
#دیانا_رحیمی
#ارسلان
#ارسلان_کاشی
#اکیپ_سلاطین
#اکیپ_نیکا
دیانا
پسره اومد تو اتاق
من:امممم من وسایلمو گذاشتم
پسره:چه دختر خجالتی حالا سرتو بالا کن ببینمت ولی بهت میاد ازین زبون دارایی باشی که ظاهرا ارومن و یه دفعه حمله میکنن بهت
راستی اسمت چی بود؟
من:دیانا شما چی؟
پسره:منم ارسلانم
من:اهان خب
ارسلان:ببین اینجا کار میکنی خب؟ از الانم برو شروع کن برو پایین اونجا بهت میگن
من:اهان باشه
و از اتاق رفتم بیرون رفتم پایین
ارسلان
گوشی دختره رو تخت بود گوشیشو برداشتم رمز هم نداشت رفتم تو گالریش
چه دختر مظلومی خدایا نه شماره پسر رو گوشیش سیو داشت نه عکس پسر داشته معلوم بود با کسی تو رابطه نیست
گوشیشو دوباره گذاشتم رو تخت و اماده شدم برم پیش دوستام
رفتم ماشینمو روشن کردم راه افتادم بعد 20 مین رسیدم خونه متین
ایفونو زد رفتم تو
متین:سلام شاه پسر
امیر:سلام
محراب:سلام خوش امدی یا شیخ😂
ممد:سلام
رضا:سلام
من:سلام
ماجرا دختره دیانا رو براشون تعریف کردم
متین:بابا ایول ناراحت هم هستی؟مفت یه دختره پیشته😐
من:من مثل تو هول نیستم
متین:اهان اون من بودم که هرشب پارتی میگفت و یهو وسط پارتی با چندتا دختر میرفت تو یه اتاق و دیگه پیداش نمیشد؟ 😐
رضا:اونجا میرفتن دینی میخوندن و عبادت میکردن فکر بد نکن متین جان😂
من:هرهرهر بانمک ها
ممد:چه شکلیه؟
من:خیلی خوشگله ولی اصلا ازش خوشم نمیاد
#رمان
#عشق
#دیانا
#دیانا_رحیمی
#ارسلان
#ارسلان_کاشی
#اکیپ_سلاطین
#اکیپ_نیکا
۳۶.۰k
۱۴ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.