شاگرد انتقالی پارت 25(روز نبرد!)
کیساکی ساعت 10 بیدار شد و دید که یک چیز صورتی روی لینکش ریخته شده با تعجب رفت به سمت آینه و وقتی خودش رو تو آینه دید فریاد بلندی کشید که همه تعجب کردند و بعد چشمش به نوشته ی روی دیوار افتاد که باعث و بانیه این فاجعه رو هانما خطاب کرده بود هانما وارد اتاق شد.
هانما: چته کیساکی؟ مگه جن دیدی؟
هانما این را گفت و وقتی که وضعیت کیساکی را دید از خنده جرر خورد
هانما: کیساکی! مثل اینکه فیلم باربی ها روت تعصیر زیادی گذاشته! با این ریخت میخوای بدی دعوا؟
بعد از این حرف هانما قیافه ی کیساکی از عصبانی به مضطرب تغیر کرد با استرس و نگرانی به ساعت نگاه کرد و بعد آن نوشته را به هانما نشان داد هانما با دیدن آن نوشته بیشتر و بیشتر خندید که دیگر اشکش در آمد
هانما: ببین داداش! در جریانم ولی کار من نیس!
کیساکی با عصبانیت به هانما نگاه کرد
کیساکی: باید یه توطئه باشه! ولی کی این کارو کرده!
هانما: شاید اگه بری حموم درست بشه! شاید اصلا رنگ کامل خودشو نگرفته باشه!
کیساکی: حق با توئه!
کیساکی رفت حمام و هانما با خنده شروع به شستن دیوار اتاق کرد ساعت 10:23
گذر زمان به ساعت11:31
کیساکی از حمام بیرون آمد و پیش هانما رفت
هانما: چرا درست نشد؟
کیساکی:نمی دونم! باید این وضعیت درست بشه!
به موهای کیساکی سشوار زدن مو صاف کن کشیدن اما موهای کیساکی هیچ تغیری نکرد بالاخره ساعت 12:30شد اما کیساکی هنوز درحال رسیدگی با موهایش بود
____________________________________________
پشت مدرسه
از اون جایی که کیساکی از والهالا قرار بود با یک دختر مدرسه ای دعوا کنه که خیلی موضوع جالبی بود! به خاطره همین همه از گنگ های مختلف اونجا بودن برادران هایتانی ایزانا کاکوچو کل تومان کل والها کل میبیوس همه آنجا بودند من اونجا بودم همه منتظر کیساکی بودند ولی کیساکی هنوز نیومده بود! و شایعاتی برپا شده بود
-نکنه ترسیده؟
-شاید فرار کرده!
-ببینم مشکلی براش پیش اومده؟
-یعنی از مبارزه با یک دختر می ترسید؟
که ناگهان همه ساکت شدند باجی وسط آمد باصدای خیلی بلند
باجی: 10 دقیقه ی دیگه منتظر می مانیم اگه اومد اومد! اگه نیومد برنده ی مبارزه ا/ت میشه!
همه تعجب کرده بودند اما من و چیفویو سعی می کردیم طبیعی رفتار کنیم که انگار هیچی نمی دونیم
9 دقیقه گذشته بود دیگه برنده من می شدم که کیساکی اومد او یک کلاه پشمی بزرگ و یک شال دراز و پهن پوشیده بود که فقط چشم هایش معلوم بود وارد شد تعجب همه بیشتر شد باجی و مایکی و دراکن همه از تعجب خشکشان زده بود
ریندو:کیساکی چرا اینطوری شال و کلاه کردی؟
کیساکی: مگه قرار دعوا نیست؟ پس هیچ لزومی نداره جواب بدم فقط بیا تمومش کنیم!
من جلو آمدم تا باهم دعوا کنیم همه به ما خیره بودند لباس های کیساکی خیلی کلفت بود و نمی تونست زیاد حرکت کنه بخاطر همین از این فرصت استفاده کردم و یک لگد محکم به صورتش زدم و سالش آنطرف رفت دیدم که به روکش کفشم چیز صورتی چسبیده شده نگاهم ترسیده و مضطرب شد و مشتی به صورتش زدم و سالش به آنطرف پرتاب شد یک لگد دیگر هم زدم و کلاهش آنطرف پرتاب شد و همه صورتش و موهایش را دیدند من جوری وانمود کردم که انگار چیزی نمی دونم و بعد از دیدن کیساکی ترسیدم و جیغ کوتاه زدم و بعد برای دفاع از خودم چند مشت محکم به صورتش زدم و کیساکی روی زمین افتاد همه شروع به خندیدند کردند و بیشتر افراد از کیساکی عکس و فیلم گرفتند مایکی دراکن باجی و بقیه ی کاپیتان ها هما تلاش می کردند جلوی خندیدن خود را بگیرند و به زور خود را نگه داشته بودند که مایکی با تمام تلاشی که می کرد تا نخندد
مایکی: خب کیساکی الان رسما باخته مگر اینکه خودش بخواد ادامه بده!
کیساکی چیزی نمی گفت و به شدت سرخ شده بود!
برنده ی آن روز ا/ت اعلام شد و همه در حال ترک کردن آنجا بودند که صدایی دخترانه گفت!
هینا:کیساکی- کون چقدر رنگ موهاشون بهتون میاد!
اینا نزدیک شد همه بیشتر خنده اشان آمد ولی جلوی خود را گرفتند اینا ادامه داد
هینا:عههه! از این برچسب های دائمی! کیساکی- کون! به من هم بگید از کجا خریدیدشون!
کیساکی خجالت زده بود اما چیزی نمی گفت دعوا تمام شده بود و همه رفته بودند اما مطلبی که از کیساکی در اینستا وجود داشت باعث می شده بو که کیساکی چندین هفته از خانه اش بیرون نرود هانما رنگ مو شبیه رنگ قبلی کیساکی خرید و به زور آن گند بزرگ تمیز شد!
____________________________________________
بچه ها واقعا متاسفم!
گوشیم شکسته بود به خاطر همین نتونستم پارت بعدی رو بزارم متاسفم!
هانما: چته کیساکی؟ مگه جن دیدی؟
هانما این را گفت و وقتی که وضعیت کیساکی را دید از خنده جرر خورد
هانما: کیساکی! مثل اینکه فیلم باربی ها روت تعصیر زیادی گذاشته! با این ریخت میخوای بدی دعوا؟
بعد از این حرف هانما قیافه ی کیساکی از عصبانی به مضطرب تغیر کرد با استرس و نگرانی به ساعت نگاه کرد و بعد آن نوشته را به هانما نشان داد هانما با دیدن آن نوشته بیشتر و بیشتر خندید که دیگر اشکش در آمد
هانما: ببین داداش! در جریانم ولی کار من نیس!
کیساکی با عصبانیت به هانما نگاه کرد
کیساکی: باید یه توطئه باشه! ولی کی این کارو کرده!
هانما: شاید اگه بری حموم درست بشه! شاید اصلا رنگ کامل خودشو نگرفته باشه!
کیساکی: حق با توئه!
کیساکی رفت حمام و هانما با خنده شروع به شستن دیوار اتاق کرد ساعت 10:23
گذر زمان به ساعت11:31
کیساکی از حمام بیرون آمد و پیش هانما رفت
هانما: چرا درست نشد؟
کیساکی:نمی دونم! باید این وضعیت درست بشه!
به موهای کیساکی سشوار زدن مو صاف کن کشیدن اما موهای کیساکی هیچ تغیری نکرد بالاخره ساعت 12:30شد اما کیساکی هنوز درحال رسیدگی با موهایش بود
____________________________________________
پشت مدرسه
از اون جایی که کیساکی از والهالا قرار بود با یک دختر مدرسه ای دعوا کنه که خیلی موضوع جالبی بود! به خاطره همین همه از گنگ های مختلف اونجا بودن برادران هایتانی ایزانا کاکوچو کل تومان کل والها کل میبیوس همه آنجا بودند من اونجا بودم همه منتظر کیساکی بودند ولی کیساکی هنوز نیومده بود! و شایعاتی برپا شده بود
-نکنه ترسیده؟
-شاید فرار کرده!
-ببینم مشکلی براش پیش اومده؟
-یعنی از مبارزه با یک دختر می ترسید؟
که ناگهان همه ساکت شدند باجی وسط آمد باصدای خیلی بلند
باجی: 10 دقیقه ی دیگه منتظر می مانیم اگه اومد اومد! اگه نیومد برنده ی مبارزه ا/ت میشه!
همه تعجب کرده بودند اما من و چیفویو سعی می کردیم طبیعی رفتار کنیم که انگار هیچی نمی دونیم
9 دقیقه گذشته بود دیگه برنده من می شدم که کیساکی اومد او یک کلاه پشمی بزرگ و یک شال دراز و پهن پوشیده بود که فقط چشم هایش معلوم بود وارد شد تعجب همه بیشتر شد باجی و مایکی و دراکن همه از تعجب خشکشان زده بود
ریندو:کیساکی چرا اینطوری شال و کلاه کردی؟
کیساکی: مگه قرار دعوا نیست؟ پس هیچ لزومی نداره جواب بدم فقط بیا تمومش کنیم!
من جلو آمدم تا باهم دعوا کنیم همه به ما خیره بودند لباس های کیساکی خیلی کلفت بود و نمی تونست زیاد حرکت کنه بخاطر همین از این فرصت استفاده کردم و یک لگد محکم به صورتش زدم و سالش آنطرف رفت دیدم که به روکش کفشم چیز صورتی چسبیده شده نگاهم ترسیده و مضطرب شد و مشتی به صورتش زدم و سالش به آنطرف پرتاب شد یک لگد دیگر هم زدم و کلاهش آنطرف پرتاب شد و همه صورتش و موهایش را دیدند من جوری وانمود کردم که انگار چیزی نمی دونم و بعد از دیدن کیساکی ترسیدم و جیغ کوتاه زدم و بعد برای دفاع از خودم چند مشت محکم به صورتش زدم و کیساکی روی زمین افتاد همه شروع به خندیدند کردند و بیشتر افراد از کیساکی عکس و فیلم گرفتند مایکی دراکن باجی و بقیه ی کاپیتان ها هما تلاش می کردند جلوی خندیدن خود را بگیرند و به زور خود را نگه داشته بودند که مایکی با تمام تلاشی که می کرد تا نخندد
مایکی: خب کیساکی الان رسما باخته مگر اینکه خودش بخواد ادامه بده!
کیساکی چیزی نمی گفت و به شدت سرخ شده بود!
برنده ی آن روز ا/ت اعلام شد و همه در حال ترک کردن آنجا بودند که صدایی دخترانه گفت!
هینا:کیساکی- کون چقدر رنگ موهاشون بهتون میاد!
اینا نزدیک شد همه بیشتر خنده اشان آمد ولی جلوی خود را گرفتند اینا ادامه داد
هینا:عههه! از این برچسب های دائمی! کیساکی- کون! به من هم بگید از کجا خریدیدشون!
کیساکی خجالت زده بود اما چیزی نمی گفت دعوا تمام شده بود و همه رفته بودند اما مطلبی که از کیساکی در اینستا وجود داشت باعث می شده بو که کیساکی چندین هفته از خانه اش بیرون نرود هانما رنگ مو شبیه رنگ قبلی کیساکی خرید و به زور آن گند بزرگ تمیز شد!
____________________________________________
بچه ها واقعا متاسفم!
گوشیم شکسته بود به خاطر همین نتونستم پارت بعدی رو بزارم متاسفم!
۴.۴k
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.