ℂ𝔸𝔽𝔽𝔼𝔼𖦹ꨄ︎ 𝚙𝙰𝚁𝚃①③
تا رسیدم همه اومدن و بغلم کردن
جیییییییییییییییغ چقد دلم براشون تنگ شده بووووود!
ا/ت=بردیاااااااااا😍😍😍😍😍😍
از زبانه نامی
یه پسره ۸ ساله محکم پرید بغله ا/ت
ا/ت محکم بغلش مکرد و بوسش میکرد
یااا حسودیم شد😐
به کره ای***
نامی=این کیه انقد قربون صدقش میری بوسش میکنی؟😐
ا/ت=انقد حسود نباش خجالت بکش 26 سالتههه
نامی=تو بگو این کیه..😂
ا/ت=برادر زادمه...بردیا و...واییییییی هلیااااااااا🥺🥺🥺🥺🥺عشقه عمه رووووو
یه دختره 4 ساله تاتی تاتی اومد بغلت
یه عالمه چلوندیش
پرهام=ا/تتتتت😂
محکم بغلش کرد و لپ و بوسیدی
پسره همسنت بود و نامی یدقه واقعا هیچی نفهمید و پسر رو هلش داد و دستت و گرفت و اروم اوردت سمته خودت
یهو کله فامیلتون برگشتن و نگاش کردن
اون یکی خالت خندید
خالت=omg...namjoon don't worry boy😁
نامی نگاهه خالت کرد و لب زد
نامی=oh...i'm so sorry...😅
کره ای*
ا/ت=اون پسر داییمه😂پرهام
نامی=sorry parham😅
نای دستش و دراز کرد که با پرهام دست بده ولی پرهام با عصبانیت دستش و پس زد و رفت تو خونه
نشستین تو آلاچیق و انگاری همه عاشقه نامجون شده بودند
مخصوصا پریسا
پریسا دختر خالمه و ۱۳ سالشه و آرمیه و از وقتز نامجون اومده یا عکس باهم میگیرن یا گریه میکنه یا بغلش میکنه😂
پریسا=وااااااااااااااای😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭لعنتی تو چرا زودتر نیومدی؟؟؟😭😭😭😭😭😭😭😭😭هرچند بایسم هوبی و موچیه ولی خیلی دوست دارم نامجونیییی😭😭😭😭😭
نامجون تمام وقت با پریسا حرف میزد حتی با پسرا ویدو کال گرفت تا پریسا رو ببینن
(بچه خرشانس😑😑😑😑)
نشستن سره میزه شام
از زبانه نامی*
خانواده خیلی باحالی داشت..خیلییییی باحال....خیلی پایه بودن...ولی سعی کردم زیاده روی نکنم....انگاری این بردیا و پرهام از من بدشون میاد
خانومه تو خونه داشتن شام درس میکردن
و پسرا تو آلاچیق داشتن مشروب میخوردن
(داییه تو اسمش فرشاده)
فرشاد=بچه باحالی هستی...
و بگم که تو دوتا پسر خاله داری کیاوش و سعید
و سه تا پسر دایی سهند و پارسا و پوریا
و دوتا خاله داری یلدا و ویدا
دوتا دایی عباس و فرشاد
سه تا دختر خاله پریسا و مارال و کاملیا
و یه پسر عمو که محمده (همه یه ممد داریم😂)
و شوهر خاله هات عمو علی و عمو مهدی
(همچنان همه با هرنسبتی ی عمو علی داریم🤣)
و یه داداش که ایلیاست و دوتا بچه داره هلیا و بردیا...
زن داداشت اسمش ترمه بود
خانواده خیی خوبی بودین
نامی پشه پسرا مثله یه بچه خوب نشسته بود و غریبی میکرد چون ارانا یکم زیادی راحت بودن😁😂
محمد=خو حالا چجوری مخه این دختر عمه خرمونو زدی؟😂
نامجون خندش گرفت
نامی=خب..😂
کیاوش=با ما راحت باش فکر کن داداشاتیم😁
پرهام=ب غیر از من!😒
مهیار=هاااا راستی😂این پرهامه ما رو خانومه شما کراشه😂
علی=خفه بینم مهیار
علی یکی اروم میزنه پسه سره مهیار
پارسا=مهیار دوباره هوس کرده ببریمش تو استخر آبش بدیم
مهیار=خفه باو
پوریا=ببند ک٭شعر نگو...
مهیار=بخ*رش بابا😂
سعید=بسه پسرا...بیاین ووتکا هارو اوردم
مهدی=نامجون...تو این جمع راحت باش اینجا کلماتی مثله ج*ده و دی*ث و ک*خل و این فوشای ایرانی مجازه😂
نامی=اها😂راستش من خیلی کم بلدم ایرانی حرف بزنم...
مهیار=عیب نداره یادت میدیم
محمد=فقط اینو به ا/ت بگو...بگو شب هلوی خوشگلت و بزار رو تختم...خیلی تاثیر داره بیشتر عاشقت میشه...
پسرا داشتن جر میخوردن
نامی=وای اینو بگم سرم و میزنه
کیاوش=رابطه برقرار نکردین؟...اون دختره ک*خل تر از این حرفاس
نامی=چرا..یبار...
پرهام=میشه خفه شین؟
یکم ووتکا میخورن...ولی نامی زیاد نمیخوره چون مست شه خیلی دیوونه میشه
جیییییییییییییییغ چقد دلم براشون تنگ شده بووووود!
ا/ت=بردیاااااااااا😍😍😍😍😍😍
از زبانه نامی
یه پسره ۸ ساله محکم پرید بغله ا/ت
ا/ت محکم بغلش مکرد و بوسش میکرد
یااا حسودیم شد😐
به کره ای***
نامی=این کیه انقد قربون صدقش میری بوسش میکنی؟😐
ا/ت=انقد حسود نباش خجالت بکش 26 سالتههه
نامی=تو بگو این کیه..😂
ا/ت=برادر زادمه...بردیا و...واییییییی هلیااااااااا🥺🥺🥺🥺🥺عشقه عمه رووووو
یه دختره 4 ساله تاتی تاتی اومد بغلت
یه عالمه چلوندیش
پرهام=ا/تتتتت😂
محکم بغلش کرد و لپ و بوسیدی
پسره همسنت بود و نامی یدقه واقعا هیچی نفهمید و پسر رو هلش داد و دستت و گرفت و اروم اوردت سمته خودت
یهو کله فامیلتون برگشتن و نگاش کردن
اون یکی خالت خندید
خالت=omg...namjoon don't worry boy😁
نامی نگاهه خالت کرد و لب زد
نامی=oh...i'm so sorry...😅
کره ای*
ا/ت=اون پسر داییمه😂پرهام
نامی=sorry parham😅
نای دستش و دراز کرد که با پرهام دست بده ولی پرهام با عصبانیت دستش و پس زد و رفت تو خونه
نشستین تو آلاچیق و انگاری همه عاشقه نامجون شده بودند
مخصوصا پریسا
پریسا دختر خالمه و ۱۳ سالشه و آرمیه و از وقتز نامجون اومده یا عکس باهم میگیرن یا گریه میکنه یا بغلش میکنه😂
پریسا=وااااااااااااااای😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭لعنتی تو چرا زودتر نیومدی؟؟؟😭😭😭😭😭😭😭😭😭هرچند بایسم هوبی و موچیه ولی خیلی دوست دارم نامجونیییی😭😭😭😭😭
نامجون تمام وقت با پریسا حرف میزد حتی با پسرا ویدو کال گرفت تا پریسا رو ببینن
(بچه خرشانس😑😑😑😑)
نشستن سره میزه شام
از زبانه نامی*
خانواده خیلی باحالی داشت..خیلییییی باحال....خیلی پایه بودن...ولی سعی کردم زیاده روی نکنم....انگاری این بردیا و پرهام از من بدشون میاد
خانومه تو خونه داشتن شام درس میکردن
و پسرا تو آلاچیق داشتن مشروب میخوردن
(داییه تو اسمش فرشاده)
فرشاد=بچه باحالی هستی...
و بگم که تو دوتا پسر خاله داری کیاوش و سعید
و سه تا پسر دایی سهند و پارسا و پوریا
و دوتا خاله داری یلدا و ویدا
دوتا دایی عباس و فرشاد
سه تا دختر خاله پریسا و مارال و کاملیا
و یه پسر عمو که محمده (همه یه ممد داریم😂)
و شوهر خاله هات عمو علی و عمو مهدی
(همچنان همه با هرنسبتی ی عمو علی داریم🤣)
و یه داداش که ایلیاست و دوتا بچه داره هلیا و بردیا...
زن داداشت اسمش ترمه بود
خانواده خیی خوبی بودین
نامی پشه پسرا مثله یه بچه خوب نشسته بود و غریبی میکرد چون ارانا یکم زیادی راحت بودن😁😂
محمد=خو حالا چجوری مخه این دختر عمه خرمونو زدی؟😂
نامجون خندش گرفت
نامی=خب..😂
کیاوش=با ما راحت باش فکر کن داداشاتیم😁
پرهام=ب غیر از من!😒
مهیار=هاااا راستی😂این پرهامه ما رو خانومه شما کراشه😂
علی=خفه بینم مهیار
علی یکی اروم میزنه پسه سره مهیار
پارسا=مهیار دوباره هوس کرده ببریمش تو استخر آبش بدیم
مهیار=خفه باو
پوریا=ببند ک٭شعر نگو...
مهیار=بخ*رش بابا😂
سعید=بسه پسرا...بیاین ووتکا هارو اوردم
مهدی=نامجون...تو این جمع راحت باش اینجا کلماتی مثله ج*ده و دی*ث و ک*خل و این فوشای ایرانی مجازه😂
نامی=اها😂راستش من خیلی کم بلدم ایرانی حرف بزنم...
مهیار=عیب نداره یادت میدیم
محمد=فقط اینو به ا/ت بگو...بگو شب هلوی خوشگلت و بزار رو تختم...خیلی تاثیر داره بیشتر عاشقت میشه...
پسرا داشتن جر میخوردن
نامی=وای اینو بگم سرم و میزنه
کیاوش=رابطه برقرار نکردین؟...اون دختره ک*خل تر از این حرفاس
نامی=چرا..یبار...
پرهام=میشه خفه شین؟
یکم ووتکا میخورن...ولی نامی زیاد نمیخوره چون مست شه خیلی دیوونه میشه
۶۸.۹k
۱۲ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.