وقتی از پشت کوه بیرون آمدی 🌄 زیبا بودی .صورت سرخ و تپلی ا
وقتی از پشت کوه بیرون آمدی 🌄 زیبا بودی .صورت سرخ و تپلی ات توی دلم نشست😊 .نگاهت کردم😜 نگاهم کردی🙄 .برق چشمانت مرا گرفت😍 و هزار هزار آیینه درست شد.🌈 🌈 مهربانی ات گرمای خاصی داشت♨ ️ . قلب بلورینم را روشن تر کردی💖 . تازه داشتم جان میگرفتم ک نگاهت را دزدیدی و پشت یک ابر قایم شدی🌥 ، صدایت کردم، 🗣 نشنیدی آیینه شدم ندیدی👀 . از دوری ات یخ زدم ❄ ️،نتابیدی.☁ ️ کلاغ ها را دنبالت فرستادم🕊 🕊 .آسمان ،پر از قار قار کلاغ شد تا عشق مرا خبر دهند💞 . اما تو از پرده ی ابر بیرون نیامدی🌧 . تنها یک جواب فرستادی :-نه ،تو نباید •••••!من کور و کر بودم 😲 . نمیدیدم و نمی شنیدم. انگار در عالم تنها یکی بود ،تو .ابرها را واسطه کردم. واسطه ها التماس کردند. کنار رفتند و تو ظاهر شدی . دلم گرم شد ❤ ️.غصه هایم آب شد 💧 . محو نگاهت شدم👀 .پس از نیستی دوباره هست شدم و به شکل تو سر از خاک برداشتم🌷 و برای همیشه جاودانه شدم.باور نداری ! چشم بچرخان و بنگر! 👀 جهان سرار 《گل آفتاب گردان 》است .
۳.۲k
۰۵ بهمن ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.